جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد ازدی اشبیلی مکنی به ابوالعباس. صاحب روضات از بغیه روایت کند که او معروف به ابن الحاج و مقرئی اصولی و ادیب و محدث است و او را بر کتاب سیبویه املائی است و نیز تصنیفی در امامه دارد و کتابی مختصر در...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد بشری.محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد تونی السجزی الادیب از مردم تون خراسان. او از علی بن بشری اللیثی و از او حنبل بن علی السجزی روایت کند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد الحافی الحسینی. او راست: کتاب التبر المذاب فی بیان ترتیب الاصحاب. (روضات الجنات ص694 س6).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد سلفی بن احمدبن محمد بن ابراهیم سلفهء اصفهانی مکنی به ابوطاهر و ملقب به صدرالدین معروف بحافظ سلفی. رجوع به احمدبن محمد بن ابراهیم بن سلفهء انصاری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد سمنانی ملقب به علاء الدوله. او راست: مدارج المعارج فی الوارد الطارد لشبهه المارد. و نیز المدارج و المعارج و قواعد العقائد. وفات وی به سال 736 ه . ق. بود. رجوع به علاءالدولهء سمنانی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد الطوسی الغزالی. رجوع به غزالی احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد عددی. مکنی به ابوالقاسم و معروف به طنبری یا طبشری. از علمای ریاضی اندلس. او راست: کتاب المعاملات.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد عروضی مکنی به ابوالحسن. وی معلم اولاد راضی بالله بود و یاقوت گوید: کتابی از تألیفات او در عروض بخط خود او دیدم که در 336 ه . ق. بر وی خوانده بودند. و او در عروض امام بود تا آن جایگاه که...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد عقیلی ملقب به شمس الدین بخاری. او راست: نظم جامع الصغیر محمد بن حسن شیبانی. وفات وی به سال 675 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد، فقیه جرجانی. مکنی به ابوالعباس شافعی. او راست: البلغه. و رجوع به ابن قطان ابوالحسین احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد کاتب اندلسی مکنی به ابوحفص. او راست: مفاخره السیف و القلم. وی در سنهء 440 ه . ق. حیات داشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد کوجمیشنی. رجوع به ابوالفضل احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد محاملی مکنی به ابوالحسن شافعی. رجوع به احمدبن محمد بن احمد بن قاسم ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد مرسی بن بلال اللغوی النحوی مکنی به ابوالعباس. صاحب بغیه از ابن عبدالملک روایت کند که مرسی عالمی در نحو و لغت و ادبست و او راست شرحی بر الغریب المصنف و شرحی بر اصلاح المنطق ابن السکیت و الفاظی بر غریب افزوده...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد مقری تلمسانی ملقب به ادیب. رجوع به احمدبن محمد بن احمد بن یحیی بن ابی العیش ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد مینولی شافعی. او راست: فتاوی المینولی. وفات وی بسال 989 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد نیشابوری. مکنی به ابوالحسین. و معروف بخفاف. یکی از زهاد نشابور است و وفات او به سال 395 ه . ق. بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن احمد هروی بیرونی خوارزمی منجم معروف. رجوع به ابوریحان... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن ازهری معروف بخانقی. او راست: المسائل المحررات فی العمل بربع المقنطرات.