جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن قرامان قونوی. او راست: شمسیه در تجوید و قرائت بزبان ترکی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن قره جه احمد. رجوع به صافی قاضی احمدبن قره جه احمد شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن قریبهء محلی شافعی ملقب به شهاب الدین و شیخ زاهد. او راست: مسئله الستین من مهمات مسائل الدین.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن قطان. رجوع به احمدبن محمد بن احمد فقیه ... و رجوع به ابن قطان ابوالحسین احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن قطب الدین. رجوع به احمدبن شیخ الاسلام قطب الدین شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قطب الدین (شیخ ...) ابن مولا نورالدین محمد بن قاضی جلال الدین محمود آهی. خوندمیر در حبیب السیر آرد که او مرجع اَکابر خراسان و ملاذ علماء اقطار جهان بود از اواخر زمان دولت خاقان سعید میرزا تا اوان سلطنت خسرو منصور سلطان حسین میرزا در دارالسلطنهء...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن قوص. مکنی به ابوالنجم و متخلص به منوچهری دامغانی. رجوع به منوچهری احمدبن قوص... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کاتب. رجوع به بیجان شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کامل. مکنی به ابوعبدالله. به عربی شعر می گفته و مُقلّ است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کامل بن [ خلف بن ]شجره بن منصور بن کعب بن زیدالقاضی البغدادی. مکنی به ابوبکر. خطیب از ابن کامل نقل کند که او گفت مولد من به سال 260 ه . ق. بود. وفات وی در محرم 350 ه . ق. است و او در...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کُباش قصاب. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کثیر الفرغانی. محمد و احمد پسران موسی بن شاکر، حفر نهر معروف بجعفری را باو واگذار کردند و او کسی است که مقیاس(1) جدید برای نیل کرده بود معرفت او بیش از توفیق وی بود زیرا هرگز عملی را بپایان نرسانید. وی در ساختن دهانهء نهر...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کشاشب(1). از مردم دزماره. فقیهی شافعی است. او راست: رفع التمویه عن مشکل التنبیه. و مراد از تنبیه، کتاب تنبیه فی فروع الشافعیه ابواسحاق شیرازی است. و وفات احمد به سال 643 ه . ق. بوده است.
(1) - کشتاسب. (کشف الظنون ذیل تنبیه فی فروع الشافعیه).
(1) - کشتاسب. (کشف الظنون ذیل تنبیه فی فروع الشافعیه).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کلیب نحوی. وفات وی به سال 426 ه . ق. یاقوت گوید این تاریخ وفات را ابن جوزی در المنتظم آورده و ندانم آنرا از کجا بدست کرده است چه حمیدی در کتاب خویش ذکر احمدبن کلیب کرده لکن تاریخ وفات او نگفته است. حمیدی گوید...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کمادبن علی التمیمی مکنی به ابوالعباس، یکی از مشاهیر علماء هیئت و نجوم. از مردم تونس. او را زیجی است به نام زیج الامد علی الابد.(1) و دیگر الکور علی الدور(2). (قاموس الاعلام). و در جای دیگر بر ترجمهء او دست نیافتیم.
(1) - صاحب کشف الظنون،...
(1) - صاحب کشف الظنون،...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کمال. وی موجز ابن نفیس را بترکی ترجمه کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کمال الدین. ادیبی فاضل و شاعر از مردم دمشق بوده و به سال 1032 ه . ق. درگذشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کمال پاشا ملقب بعلامه. او راست: شرح العشر فی معشر الحشر و شرح القنوت. وفات وی به سال 940 ه . ق. بود. و رجوع به احمدبن سلیمان ... و کمال پاشازاده ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کنداجیق ذوالسیفین. ابن اثیر در مرصع آرد: احمدبن کنداجیق یکی از امرای معتضد است که او را در سیفین تقلد عمل داد و به ذوالسیفین موسوم کرد. (نقل از نسخهء خطی متعلق به آقای نخجوانی ص56).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الکندی. رجوع به احمدبن یعقوب بن اسحاق کندی شود.