جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی دمشقی مکنی به ابوالعباس او راست: التحریر (؟). وفات به سال 782 ه . ق. بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی رازی حنفی. مکنی به ابوبکر و معروف به جصاص او راست: شرح اسماء الحسنی. رجوع به کشف الظنون چ استانبول ج1 ص382 و ج2 ص50 و عیون الانباء ص312 و رجوع به احمدبن علی جصاص ... و جصاص احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی رحال. ملقب به حراره. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی زبیری مکنی به ابوالحسین. او راست: جنان الجنان و ریاض الاذهان فی شعراء مصر. وفات وی به سال 563 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی سبکی شافعی ملقب به بهاءالدین. او راست: شرح الحاوی الصغیر عبدالغفار قزوینی. وفات وی به سال 773 ه . ق. است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی شبلی مکنی به ابوحامد. او راست: شرح تلخیص المحصل محقق طوسی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی شرغی مکنی به ابوالفضل. از مردم شرغ، قریه ای به بخارا.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی صحاف الاسمهانی سامانی. از مردم سامان محله ای باصفهان. محدث است و از ابوالشیخ روایت کند. (تاج العروس مادهء س م ن).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی الصفاری الخوارزمی. مکنی به ابوالفضل. محمد بن ارسلان گوید: وی از فضلاء خوارزم و بلغاء کتّاب آن ناحیت بود و او را اشعاری انیق و لطیف و رسائلی استادانه و خفیف است و رسائل وی را، ابوحفص عمر بن الحسن بن المظفر الادیبی در پانزده...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی صوفی. یکی از مشایخ تصوف. منشأ وی بغداد است و در 497 ه . ق. درگذشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی عدوی دمشقی منبتی مکنی به ابوالنجاح. او راست: ارجوزهء مواهب المجیب فی نظم ما یختص بالحبیب و نیز فتح القریب به شرح مواهب الحبیب.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی العلبی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی غسانی مکنی به ابوالحسین. او راست: شفاء العله فی سمت القبله. وفات او به سال 563 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی فارسی. از جملهء امرای میرزایادگار محمد وی در جنگی که بین سلطان حسین میرزا با میرزا یادگار محمد در منزل چناران روی داد اسیر شد ولی بشفاعت خواص آستان سلطنت نجات یافت و در محاربهء میان حسین میرزا و میرزا سلطان محمود از امرای حسین...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی (امیر ...) فارسی برلاس. ملقب بامیر نظام الدین از امرای آخرین سلاطین تیموری که بمکارم اخلاق اتصاف داشت. رجوع به حبط ج2 ص233 و 236 و 239 و 251 و 274 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی فقیه حنفی صاحب ابوالحسن کرخی. ریاست مذهب در زمان خویش بدو منتهی گردید و او در بغداد میزیست و او را مصنفات بوده است. وفات وی به سال 370 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی قاسانی لغوی(1). مکنی به ابوالعباس. و معروف بلوه یا ابن لوه(2). یاقوت گوید: آگاهی من به حال وی تنها همان است که ابوالحسین احمدبن فارس لغوی نوشته است و گوید: احمدبن علی بن القاسانی اللغوی قطعهء ذیل مرا انشاد کرد:
اغسل یدیک من الثقات
فاصرمهم صرم البتات
و...
اغسل یدیک من الثقات
فاصرمهم صرم البتات
و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی ملقب بقاضی رشید. او راست: کتاب الجنان و ریاض الاذهان.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی قاضی قالی. رجوع به رشید احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی قرشی بونی مکنی به ابوالعباس و ملقب به شیخ تقی الدین و شرف الدین. رجوع به احمدبن علی بونی قرشی شود.