جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسین: (تعداد کل: 333)
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن خلیل (حاج میرزا...) رجوع حسین خلیلی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن خمیس. رجوع به حسین موصلی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن خوجه. ادیب و نویسنده و مورخ و فقیه بود و در 1364 ه . ق. درگذشت. او راست: خلاصه القول در سیرت رسول و جز آن. (معجم المؤمنین از الثریا به تونس).
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن داود حلی. صاحب رجال معروف به ابن داود. اسماعیل پاشا در هدیه العارفین و محمد بن سلیمان تنکابنی در قصص العلما او را حسین نامیده اند و لیکن حسن درست است چنانکه خودش در رجال خود یاد میکند. رجوع به حسن حلی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن دره. رجوع به حسین حلی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن دعبل بن رزین بن سلیمان خزاعی شاعر معروف به ابن دعبل. (ذریعه ج9 ص23). و دیوانش 200 ورقه بوده است. (ابن الندیم).
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن دلدار علی هندی. رجوع به حسین نصیرآبادی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن ذکرویه. رجوع به حسین بن زکرویه شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن رستم رومی. رجوع به حسین کفوی و حسین حسیبی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن رشید. رجوع به حسین نقوی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن رشیق. رجوع به حسین تغلبی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن روح نوبختی. رجوع به حسین نوبختی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن زکرویه قرمطی ملقب به صاحب الشامه. (المرصع ص58). در ایام مکتفی بر بعض از بلاد شام استیلا یافت و به لوازم قتل و غارت قیام نمود و در پایان بدست محمد بن سلیمان کشته شد و پدرش زکرویه مدتها پس از وی در راه مکه به...
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن زیاد. رجوع به ابوعلی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن زید الشهیدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (114 تا 190 ه . ق.). ملقب به حسین ذی الدمعه مدنی کوفی. از مؤلفان شیعه به حساب آمده است. (اعیان الشیعه ج26 صص81-93) (معجم المؤمنین) (ذریعه ج6 ص323) و رجوع به ابوعبدالله شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن زیدبن علی. رجوع به حسین فارسی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن زَیلَه. رجوع به حسین بن طاهربن زیله شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن زین العابدین. رجوع به ابن ام ولد و تاریخ گزیده ص204 شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن سام غوری. رجوع به غوریان در همین لغت نامه و حبیب السیر و تاریخ گزیده ص407 و قاموس الاعلام ترکی شود.
حسین
[حُ سَ] (اِخ) ابن سعدبن حسین بن محمد آمدی مکنی به ابوعلی. رجوع به حسین آمدی شود.