جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن بدران مکنی به ابوبکر صوانی. محدث است و از ابوالطیب طبری روایت دارد. وفات وی به سال 507 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن برهان مکنی به ابوالفتح معروف به ابن برهان فقیه. رجوع به ابن برهان ابوالفتح ...شود. و او گفته است: عامی را تقید بمذهبی ضرور نباشد و نووی این قول را ترجیح داده است. و در تاج العروس مادهء «ب ر ه ن» آمده است:...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن بونه مکنی به ابوالعباس. از شیوخ طریقت است. مؤلف تاج العروس در مادهء «ب و ن» آرد: ابوالعباس احمدبن علی البونی صاحب شمس المعارف و اللمعه. شیخ الطریقه البونیه فی الاسماء و الحروف.
احمد
[اَ مِ] (اِخ) ابن علی بن تغلب بن ابی الضیاء البعلبکی البغدادی الاصل و المنشا. مشهور به ابن ساعاتی حنفی و ملقب بامام مظفرالدین یکی از رؤساء و کبار فقهاء حنفیه و مدرس آنان بمستنصریهء بغداد. او از اجلاء علم اصول و عربیت است و در ذکاء و فصاحت و...
احمد
[اَ مِ] (اِخ) ابن علی بن تمات مکنی به ابوالعباس و ملقب به شیخ جمال الدین. او راست: عمده الرائض و عمده الفارض در حساب.
احمد
[ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب. مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی. او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و از متبرزین حفاظ است و دیوان محدثین بوی ختم شده است و او...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن حجر الهیثمی المکی العسقلانی مکنی به ابوالفضل. از کبار مجتهدین بر مذهب شافعی و از اعاظم فقهاء و محدثین متأخر شافعیه. او از پدر خود و پدر وی از بعض تلامذهء تفتازانی روایت دارد و نیز از شیخ ابوالخیر احمدبن ابی سعید علائی و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن الحسن بن محمد بن صالح العاملی. برادر تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی صاحب مصباح و جز آن. و احمد راست: کتاب زبیده البیان فی عمل شهر رمضان.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن الحسن المادرانی، الکاتب. مکنی به ابوعلی بعربی شعر نیز می گفته. دیوان او پنجاه ورقه است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن حسین بن محمد بن صالح اللوزائی. رجوع به روضات الجنات ص193 س7 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن الحسین الحسینی. تلمیذ ابوعبدالله محمد بن السید ابی جعفرالقاسم بن الحسین بن معیه الحلی الحسنی الدیباجی. رجوع به روضات الجنات ص612 چهار سطر بآخرمانده شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن حسین رازی نیشابوری. محدث و صاحب تصانیف است. وفات او به سال 315 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ختاش مکنی به ابونصر. از مردم بخارا و محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن خیار کاتب. بعربی شعر نیز می گفته و دیوان او پنجاه ورقه است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن خیران الکاتب المصری. مکنی به ابومحمد و ملقب بولی الدوله. یاقوت گوید: او پس از وفات پدرش علی بجای او بمصر صاحب دیوان انشاء شد و پدر وی نیز فاضلی بلیغ بود. لکن احمد در علم و قدر از او درگذشت. احمد متقلد دیوان...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن رازح. جاهلیست. رجوع به تاج العروس ج2 ص143 و منتهی الارب چ ایران ج1 ص425 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی رزقون المرسی مکنی به ابوالعباس و جد او احمدبن رزقون است محدث است و از ابوعلی بن سکره روایت کند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن سعید. او راست: طل الغمامه فی مولد سید تهامه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن سعید غرناطی. او راست: تاریخ یمن. وفات او به سال 673 ه . ق. بود. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن سعید قیسی. او راست: المشرق فی محاسن اهل المشرق و آن شامل شصت مجلد است و علی قاری ذکر او را در طبقات خویش آورده است. (کشف الظنون).