جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله فوزی. او راست: حاشیه بر دررالاحکام تألیف محمد بن فرامرز رسالت فی الخط.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله قرطبی. رجوع به ابن صفار شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله قریمی (سید ...). وفات 862 ه . ق. او راست: حاشیه ای بر مطول موسوم به معول. تعلیقه ای بر تفسیر بیضاوی. حاشیه بر شرح عقاید نسفی. تعلیقه بر شرح لباب قویل باباثلوغ. شرح لباب اسفراینی. شرح لب الالباب و این غیر لبّ بیضاویست.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله کوفی دیلمی مکنی به ابوجعفر. او راست: عیون الاخبار. وفات وی به سال 273 ه . ق. بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله مخزومی. مکنی به ابوالمطرب. او راست: التنبیهات علی ما فی التبیان من التمویهات. و تبیان از ابن زملکانی است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله مخزومی اندلسی مکنی به ابوالولید و مشهور به ابن زیدون. رجوع به ابن زیدون ...شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله مروزی البغدادی ملقب به حبش حاسب. عالمی ریاضی که در بغداد بایام مأمون و معتصم و بعد از آنان میزیسته و از این رو در سالهای 198 ه . ق. تا 218 به بعد حیات داشته. حبش در حساب تسییر کواکب شهرتی فوق العاده داشت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله مستظهر. رجوع به مستظهر... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله المصری. او راست: قصه المقدم الزیبق. و آن در مصر1298 ه . ق. و در بیروت به سال 1884 - 1886م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله المعتزبن حنّه. (منتهی الارب مادهء ح ن ن). و در تاج العروس نام او حمد [ بدون همزه ]بن عبدالله المعبر [ با باء و راء ] آمده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله المکی. او راست: بلوغ الامانی فی مناقب الشیخ احمد التیجانی و آن در تونس به سال 1295 ه . ق. بطبع رسیده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله المهابادی ضریر. او از شاگردان عبدالقاهر جرجانیست. و او راست: شرح کتاب اللمع ابن جنی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله نوبختی. مکنی به ابوعبدالله کاتب. او بعربی شعر میگفته و دیوان او صد ورقه است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله نهری. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله نیری مکنی به ابوجعفر. از مردم قریهء نَیْر به بغداد. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله. او وزیر القاهر بالله بود. (حبط ج1 ص303).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله هروی مکنی به ابومحمد مغفلی. حاکم گوید: او امام اهل خراسان بود و با این حال در امور دولت نیز وزراء با او مشورت و رای او را پیروی میکردند. وفات وی به سال 356 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبداللطیف تبریزی مکنی به ابوالفضائل. او راست: مجمع الالطاف فی الجمع لطائف البسیط و الکشاف در پنج مجلد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبداللطیف الخطیب او راست: اثبات الزین لصلح الجماعتین بجواز تعدد الجمعتین [ فقه شافعی ] فی الرد علی الکتاب المسمی بتفتیح المقلتین تألیف احمدبن عبداللطیف الخطیب الجاوی المنکباوی و آن در مکه در 1351 ه . ق. در 220 صفحه بطبع رسیده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالمطلب بن حسن بن ابی نمی. شریف مکه. او از سال 1037 تا 1039 ه . ق. امارت داشت و از قتل مردم و مصادرت اموال و ستم هیچ دریغ نداشت و حجازیان از وی بستوه آمدند و قانصوه پاشای مصری که بفتح یمن آمده بود...