جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن اسحاق قناطری اصفهانی. از اهل محله قناطر اصفهان. رجوع به تاج العروس در «ق ن ط ر» شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن بدر القرطبی النحوی. مولی الحکم المستنصر. مکنی به ابومروان. یاقوت از ابن بشکوال آرد که وی از ابوعمر ابن ابی الحباب و ابوبکربن هذیل روایت کند. و او ادیبی نحوی، لغوی، شاعر و عروضیست. و به سال 423 ه . ق. درگذشته است و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن ثابت بخاری شافعی مکنی به ابونصر. او راست: المهذب فی الفرائض. وفات وی به سال 447 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن حبش. رجوع به ابن حبش شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن حسن بن ابی الحناجر شافعی حموی. مکنی به ابوالحسین. او راست: کتاب فلک الفقه در مسائل خلاف ائمهء چهار گانه. مؤلف در این کتاب گوید که پانصد و بیست و پنج مسئله از امهات مسائل را با دلیل و برهان در کتابی گرد آوردم...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن الحسن بن احمدبن یحیی بن عبدالله الانصاری المالقی مکنی به ابوبکر و معروف به حمید [ حُ مَ ] . صاحب بغیه از ابن عبدالملک آرد که احمد عالمی نحوی ماهر و مقری مجود و فقیهی حافظ و محدثی ضابط و ادیبی بارع و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن حسن بلادی بحرانی. از فضلاء و علما و پرهیزکاران اواخر قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم هجری است وی از شاگردان فقیه و دانشمند معاصر خود ابوالحسن سلیمان بن عبدالله بن علی بن حسن بن احمدبن یوسف بن عمار بحرانی سراوی است و بعض...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن الحسین بن سعیدبن مسعود قطربلی. رجوع به ابن سعید قطربلی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن خرّام. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن رزیق. محدث است. رجوع به احمدبن ابی الحسن بن عبدالله... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن رشید الکاتب. بعربی شعر هم میگفته دیوان او صد ورقه است. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن سعید. رجوع به ابن متوج شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن سلام مولی امیرالمؤمنین هارون. او اسامی صحف و کتب منزله و عدد انبیاء را برای خزانهء خلیفه ترجمه کرد. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن سلیمان بن محمد بن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داودبن المطهربن زیادبن ربیعه بن الحارث بن ربیعهء تنوخی معری. شاعر و لغوی. رجوع به ابوالعلاء معری احمدبن عبدالله ...شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله [ یا عبیدالله ]بن سیف بن سعید.رجوع به ابن سیف احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن شاپور. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن صالح عجلی کوفی نزیل طرابلس مغرب. صاحب تاریخ و جرح و تعدیل. وفات او به سال 261 ه . ق. است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله معروف به ابن الصفار. رجوع به احمدبن عبدالله بن عمر ... و ابن صفار شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن طالب طلمنکی(1) اندلسی مکنی به ابوعمر. او راست: روضه فی القراآت العشر. وفات وی439 ه . ق. بود.
(1) - De Salamanque.
(1) - De Salamanque.