جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هاشم: (تعداد کل: 50)
هاشم
[شِ] (اِخ) ابن مغیره بن عبدالله بن عمر بن مخزوم، ملقب به ذوالرحمین. عم ابوجهل است. و بنابه روایتی وی پدر مادر عمر بن خطاب دومین خلیفه از خلفای راشدین بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج1 ص465 و عقدالفرید ج5 ص24 و ج6 ص108 و ج8 ص163 شود.
هاشم
[شِ] (اِخ) ابن هلال الدمشقی، مکنی به ابوعقیل. رجوع به ابوعقیل هاشم... شود.
هاشم
[شِ] (اِخ) ابن یحیی بن احمد، مشهور به شامی یمنی. از نسل امام هادی یحیی بن الحسین الحسنی العلوی. فقیه و از بزرگان زیدیه و ادبای ایشان بود. در سال 1087 ه . ق. در جده به دنیا آمد و در صنعاء پرورش یافت. مدتی قضاء صنعاء به وی واگذار...
هاشم
[شِ] (اِخ) ابن یحیی الجرمی. محدث است و از ابودعیل روایت کرده. (لسان المیزان ج6 ص184).
هاشم
[شِ] (اِخ) ابن یزیدبن عبدالملک بن مروان بن الحکم. از فرزندان یزیدبن عبدالملک خلیفهء اموی. (عقدالفرید ج5 ص205).
هاشم
[شِ] (اِخ) ابن یقین. محدث است.
هاشم
[شِ] (اِخ) عنوان بن عثمان الزبیدی الشامی، مکنی به ابوالبر. رجوع به ابوالبر، هاشم... شود.
هاشم
[شِ] (اِخ) لَبیبه از زنان ادیب، اهل لبنان که به سال 1882 م. در بیروت به دنیا آمد و از شاگردان ابراهیم الیازجی است و مجله «فتاالشرق» را تأسیس و منتشر کرد. (اعلام المنجد).
هاشم
[شِ] (اِخ) (سید...) نجفی. از علماء و زهاد و فقهای شیعه است. وی دربارهء شیخ جعفر نجفی صاحب کتاب کشف الغطاء گفته است: هر کس که بخواهد صورت مردم بهشت را ببیند، باید در صورت شیخ جعفر نجفی نگاه کند. (روضات الجنات ص152).
هاشم
[شِ] (اِخ) ولید، مکنی به ابوطالب. رجوع به ابوطالب هاشم شود.