جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محمد: (تعداد کل: 694)
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمود... او راست کنزالحکمه و الشجره الالهیه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به شهرزوری شمس الدین محمد بن محمود شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمودبن سبکتکین، مکنی به ابواحمد (از ربیع الاول تا شوال 421 ه . ق.). سلطان محمود در مرض موت پسر خویش محمد را که در این تاریخ والی جوزجانان و بلخ بود به جانشینی معین کرد و پسر دیگر، مسعود را که سابقاً ولیعهد کرده...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مراغی... رجوع به ابن مراغی ابوالفتح محمد بن جعفر... و الاعلام زرکلی ج 3 ص878 و ابوالفتح محمدبن... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مردینش... رجوع به ابن مردینش محمد بن احمد... و الاعلام زرکلی ج 3 ص 899 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مرزوق... رجوع به ابوعبدالله بن مرزوق شمس الدین احمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص854 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مستنیر. رجوع به قطرب محمد بن مستنیر نحوی لغوی و ابوعلی محمدبن... و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص312 - 313 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مسلم بن عبیداللهبن عبدالله بن شهاب... مکنی به ابوبکر. از فقها و محدثان و اعلام تابعین مدینه است. ده تن از صحابه را بدید. جماعتی از ائمه از او روایت کنند، که از آنجمله مالک بن انس و سفیان بن عیینه و سفیان ثوری. عمر...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مسلم بن قتیبه. رجوع به ابن قتیبه شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مسلمه بن خالدبن مجدعه... انصاری اوسی حارثی، مکنی به ابوعبدالرحمن یا ابوعبدالله. او در تمام جنگها و مواقع در رکاب پیامبر بود مگر در واقعهء تبوک. در زمان عمر اگر کسی از عاملی شکایت میکرد حال او را از محمد میپرسید پس از قتل عثمان...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مظفربن محتاج چغانی از امیران آل محتاج. کنیت او ابوبکر است. امیرنصربن احمد سامانی به سال 321 ه . ق. سپاهسالاری عساکر خراسان و هم حکمرانی آن ناحیت به وی مفوض داشت و تا آخر عمر آن منصب داشت و در پایان عمر به علت...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن معلم. رجوع به ابن معلم ابوالغنائم محمد بن علی بن فارس... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج5 صص5 - 9 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن معن... رجوع به ابویحیی محمد بن معن بن محمدبن... و وفیات الاعیان ج5 صص39 - 45 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مفضل... رجوع به ابوالطیب ضبی محمد بن مفضل بن سلمه... و وفیات الاعیان ج6 ص205 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مقله... رجوع به ابن مقله ابوعلی... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج5 صص113 - 118 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن مکی... رجوع به شمس الدین محمد بن مکی بن حامد شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن ملکشاه بن الب ارسلان ملقب به غیاث الدین و مکنی به شجاع. چون ملکشاه مرد سه فرزند او محمد و برکیارق و سنجر ملک او را تقسیم کردند با بودن برکیارق محمد و سنجر را اهمیتی بود برکیارق سلطان بود و آن دو چون پیروان...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن منذر. رجوع به ابن منذر محمد بن ابراهیم نیشابوری شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن منصور. رجوع به ابونصر کندری و عمیدالملک محمد بن منصوربن محمد کندری و وفیات الاعیان ج5 صص138 - 143 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن موسی بن شاکر، مکنی به ابوعبدالله. رجوع به بنوموسی شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن موفق... رجوع به ابوالبرکات نجم الدین خبوشانی محمد بن الموفق... و وفیات الاعیان ج4 ص339 و 340 شود.