جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
        
        جستجوی معنی واژه اسماعیل: (تعداد کل: 583)
اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابواسحاق بن عمر عبقی. محدث است.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابوشریح. رجوع به اسماعیل بن احمدبن حسن... شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابوالظاهر. رجوع به اسماعیل منصوربن القائم شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابوالعلاء از بنی قیس بن ثعلبه. شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب باقر (ع) آورده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 127).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابوالفدا. رجوع به ابوالفدا اسماعیل مؤید شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابوامیه بن یعلی الثقفی البصری. تابعی است.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابوبکر. رجوع به اسماعیل سنکلونی شافعی شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابوعبدالله بخاری. و محمد بن عبدالله بن ابی الثلج شیخ اوست.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابومحمد عبدالله بن اسماعیل. یکی از افراد خاندان آل میکال است.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابومنصور. رجوع به اسماعیل الظافر شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ابومنصور اصفهانی. در محاسن اصفهان نام وی در عنوان «از جملهء متقدمان عصر و متأخران» آمده است. رجوع به ترجمهء محاسن اصفهان ص 122 شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) اتا. جد مولانا اتائی است. رجوع بترجمهء سلطان محمد فخری هراتی از مجالس النفایس ص 50 شود. در ترجمهء حکیم شاه محمد قزوینی ص 224 نام صاحب ترجمه مولانا اسماعیل اتالی بلخی و نام خلف او مولانا اتالی آمده است.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) اتالی. رجوع به اسماعیل اتا شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ادرعی (شیخ). او راست: تعیین العباد و معین العباد.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) ادیب. نظامی عروضی در چهارمقاله گوید: در عهد ملکشاه و بعضی از عهد سنجر فیلسوفی بود بهرات و او را ادیب اسماعیل گفتندی، مردی سخت بزرگ و فاضل و کامل، اما اسباب او و معاش او از دخل طبیبی بودی و او را ازین جنس معالجات نادره بسیار...                    
                                            
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) استاد. وزیر ملک مسعود که به امر سلطان محمودبن محمد بن ملکشاه سیاست شد. (513 ه . ق.).                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) اسکداری مکنی به ابوالیمن و ملقب به نورالدین. یکی از مشایخ نقشبندی از فرقهء صوفیه. وی در علوم فقه و حدیث و دیگر دانشهای عصر یدی طولی داشت و صحیح مسلم را اختصار کرد و آثار دیگری نیز دارد. مولد وی اسکدار در 1119 ه . ق. و...                    
                                            
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) اسود. یکی از درباریان هادی خلیفهء عباسی. رجوع به الجماهر بیرونی ص 62 شود.                    
                                    اسماعیل
                        [اِ] (اِخ) اشجعی. رجوع به اسماعیل بن عبدالله غفاری اشجعی شود.                    
                                    
 
 