جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوالقاسم: (تعداد کل: 535)
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن محمد بن ملکشاه بن الب ارلاسلان سلجوقی. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن ملکشاه سلجوقی. رجوع به محمود.... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن المظفربن ابی توبه. ملقب به نصیرالدین. از مشاهیر وزراء سلطان سنجر و از فضلاء وزراء. او به سال 521 ه . ق. متقلد وزارت شد و در سنهء 526 معزول گشت. خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او در فنون عقلی و نقلی خصوصاً فقه شافعی بغایت...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مرتضی (سید...). رجوع به علی بن حسین بن موسی بن ابراهیم سید مرتضی علم الهدی شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مرتضی. محمد بن یحیی ملقب به مرتضی. رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مرجی بن کوثر. رجوع به مرجی... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مرحیطی. صاحب قاموس الاعلام کنیه و نسبت مسلمه بن احمد را چنین آورده است و ظاهراً مرحیطی مصحف مجریطی است. رجوع به ابوالقاسم مجریطی شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مستعلی. احمدبن المستنصربن الظاهربن الحاکم بن العزیزبن المعزبن القائم بن المهدی. رجوع به مستعلی... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مستکفی. موسوم به عبدالله. بیست و دویمین خلیفهء عباسی. رجوع به مستکفی... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مستکفی. عبیداللهبن المکتفی. رجوع به مستکفی ... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مستنصر. رجوع به مستنصر، ابوالقاسم احمدبن الظاهر بأمرالله شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مسلم بن محمود شیرازی. رجوع به مسلم... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مسلمه بن احمد قرطبی مجریطی. رجوع به ابوالقاسم مجریطی... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مسلمه بن قاسم اندلسی. رجوع به ابوالقاسم... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مطرز بغدادی. رجوع به عبدالواحد مطرز بغدادی شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مطهربن عبدالله. او از نویسندگان حاذق و نیکوسیرت و پسندیده صورت و بلندهمت و بزرگ نفس بود و قوانین ریاست و اعمال نیک میدانست. او به عضدالدوله پیوست و بخدمت او موسوم شد. روزی عضدالدوله دید که او با یکی از عمال مناظره میکند بفراست بدانست...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مطیع. فضل بن مقتدر. رجوع به مطیع... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) معمربن حسین اهوازی. صاحب تجارب السلف در آن فصل که ذکر احوال وزراء در ایام دولت بویهی کند گوید: اصل او از اهواز است، خط نیکو نوشتی و راست سخن بود و در ادب متوسط و ایام وزارت او زود منقضی شد و در روزگار او...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مغربی. یکی از اعیان وزراء اسماعیلیه. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 409 شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مغیث الدین. رجوع به محمودبن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی شود.