جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوعبدالله: (تعداد کل: 918)
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) کدخدای بکتغدی. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220 شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) کسائی. بهمن بن فیروز. رجوع به کسائی... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) کعب بن عبدالله. از روات حدیث است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) کعب بن مالک. صحابی است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) کلثومی. محمد بن عبدالملک. رجوع به محمد... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) کهمس بن الحسن القیسی. رجوع به کهمس... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) اللاَّنی معلّم الامراء. وی از ابی القاسم بغوی روایت کند.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) مالک بن احمدبن علی بن ابراهیم. رجوع به ایناسی... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) مالک بن انس بن مالک بن ابی عامر اصبحی یمانی. امام مالکیان. یکی از ائمهء اربعهء اهل سنت و جماعت. رجوع به مالک... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) مالک بن مغول الکوفی. از روات حدیث است.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) مالینی، احمدبن عبدالرحمن بن نصر، یکی از مشایخ متصوفه از مردم مالان قریه ای بدو فرسنگی هرات و او جامع علوم ظاهر و باطن بود و با شیخ عمو بزیارت خانه شده است. و در اواخر مائهء چهارم و اوائل مائهء پنجم به هرات میزیسته...
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) ماهانی. محمد بن عیسی. عالم ریاضی مهندس. او راست: رساله ای در عروض کواکب و رساله ای در نسبت. و کتابی در 26 شکل از مقالهء اولی اقلیدس.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) المثنی بن صباح. از عمروبن شعیب روایت کند.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) محاسبی. حارث بن اسد بصری متکلم زاهد صوفی. او را کتبی است در اصول و زهد از آنجمله: کتاب الرعایه. وفات وی به سال 243 ه . ق. است. رجوع به ابن خلکان ج 1 ص 137 شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) محاملی. حسین بن اسماعیل بن محمّد الضبی. رجوع به محاملی... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِ ل ل] (اِخ) محتسب. حسین بن احمدبن محمد بن زکریا. معروف به شیعی. یکی ا ز دهات رجال ازمردم صنعای یمن. و او به بصره یا شهری دیگر از عراق محتسب بود. و سپس طریقت اسماعیلیان گرفت و از دعاه آنان گشت. و در سفری به مکّه...
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) محمد. یکی از وزرای مأمون خلیفه بود. رجوع بدستورالوزرای خوندمیر شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) محمد بن ابان سیدبن ابان. رجوع به محمد... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) محمد بن ابراهیم بن ثابت. رجوع به ابن الکیزانی... شود.
ابوعبدالله
[اَ عَ دِلْ لاه] (اِخ) محمد بن ابراهیم بن جعفر. معروف به نعمانی. محدّث شیعی. از مردم نعمانیه، موضعی میان بغداد و واسط. ذکر او در فهرست نجاشی آمده است. وفات او بمائهء چهارم در شام بود.