جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمر: (تعداد کل: 25)
احمر
[اَ مَ] (اِخ) خلف بن حیان مکنی بابی محرز. مولی ابی برده بلال بن ابی موسی الاشعری. رجوع به ابومحرز خلف... شود و ابن سلام حکایت کرد که خلف الاحمر گفت که: من نام بشاربن برد میشنیدم ولی او را ندیده بودم روزی ذکر او و بیان سرعت جواب و...
احمر
[اَ مَ] (اِخ) سبیع بن الحارث ملقب بذوالخمار. رجوع بامتاع الاسماع جزء1 ص401 شود.
احمر
[اَ مَ] (اِخ) فرغانی بصری. رجوع به ابومحرز خلف و احمر خلف بن حیان شود.
احمر
[اَ مَ] (اِخ) کوفی. رجوع به احمر ابان... شود.
احمر
[اَ مَ] (اِخ) لغوی. رجوع به ابومحرز خلف و احمر خلف بن حیان شود.