جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوالفضل: (تعداد کل: 221)
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن فرات. رجوع به ابن حنزابه و رجوع به تجارب السلف ص 213 شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن القاضی شهبه. رجوع به ابن القاضی شهبه... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن القیسرانی. محمد بن طاهر. رجوع به ابن القیسرانی شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن مبارک بن خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن محمد العراقی القزوینی الطاوسی. ملقب به رکن الدین یکی از علمای عامه. و او منتسب به طاوس یمانی است. ابن خلکان گوید: او را سه تعلیقه است در علم خلاف: مختصر و متوسط و مبسوط و در شهر همدان درس می گفت و طلبه از...
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن مزاحم. رجوع به ابن مزاحم ابوالفضل و رجوع به نصربن مزاحم منقری شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن مکرم. جمال الدین محمد بن مکرم انصاری لغوی. متوفی به سال 711 ه . ق. او راست: مختصر ذخیره فی محاسن اهل الجزیره. و رجوع به ابن منظور شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن منظور. رجوع به ابن منظور... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن المهندس. او راست: کتاب الادویه المفرده.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن نطرونی. رجوع به ابن نطرونی عبدالمنعم بن عبدالعزیز... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن یامین. طبیبی یهودی معروف به شریطی. از مردم حلب. آنگاه که شرف الدین طوسی عالم علوم ریاضی و سایر اصول حکمت بحلب شد و بدانجا اقامت گزید ابوالفضل تلمذ او گزید و از وی قسمی از علوم متداولهء قوم فراگرفت و از آنجمله در عدد...
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابن یعقوب نیشابوری. وزیر ملک سعید نصربن احمدبن اسماعیل. و پس از وی ابوالفضل بلعمی بوزارت رسیده است.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) ابویحیی هاجری. رجوع به ابویحیی هاجری شود. و ابوالفضل کنیت دیگر اوست.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) احمدبن ابی باکربن ابی محمد الخاورانی ملقب به مجدویه. یاقوت گوید: او را در عرف سرین دیدم و او جوانی فاضل و بارع و متفنن و ماهر در علم نحو با فطنت و ذکائی کامل و حافظ قرآن بود و او کتب را بخط خود نوشته...
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) احمدبن ابی بکر. رجوع به ابوالفضل احمدبن ابی باکر... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) احمدبن ابی طاهر طیفور. رجوع به ابن ابی طاهر... و رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 152 شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) احمدبن حجر عسقلانی. رجوع به ابن حجر... و رجوع به احمد شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) احمدبن حسین بن یحیی بن سعید همدانی ملقب به بدیع الزمان. رجوع به بدیع الزمان احمد... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) احمدبن سعید. رجوع به احمد... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) احمدبن سعید هروی. رجوع به احمد... شود.