جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حرب زاهد نیشابوری مکنی به ابوعبدالله. او راست: کتاب الدعاء و کتاب الکسب. وفات او به سال 234 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسام الدین. او راست: مرآه الملوک ترکی در اخلاق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسان مکنی به ابوجعفر. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج2 ص79) آرد: وی الحاج ابوجعفر احمدبن حسان الغرناطی است. مولد و منشأ او غرناطه بود و بصناعت طب اشتغال داشت و در علم و عمل طب صاحب جودت بود و بطبابت منصور منصوب بود. و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن. رجوع به احمد رانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن. صاحب مجمل التواریخ و القصص در ص 523 در ذکر عجائب همدان آرد که یکی از آن عجائب حکایت درخت بلوط است که از عهد دارا در سرای احمد و هرون ابناء الحسن بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن. رجوع به بدیع الزمان همدانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن اسماعیل السکونی الکندی النسابه مکنی به ابوعبدالله. او از خواص مکتفی و مقتدر بود و ابوالحسن محمد بن جعفربن النجار الکوفی در تاریخ کوفه ذکر او آورده است و گوید او در ادب از شاگردان ثعلب و ملیح المجلس و حسن الترسل و ممکّن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن بابویه الحنائی پدر ابوالعباس محمد. محدث است. رجوع به تاج العروس (مادهء ح ن ا شود).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن خِراش. شیخِ مسلم است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن خیرون بغدادی مکنی به ابوالفضل. محدث است و از علی بن شاذان و برقانی روایت دارد. وفات بسال 488 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن معروف به ابن زرکشی. وی هدایهء مرغینانی را شرح کرد و وفات او به سال 738 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن زریق. محدث است. (تاج العروس).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن سهل السجزی. ابن السبکی و عبادی در طبقات الکبری نام او آورده اند. (تاج العروس در مادهء سجز).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن سید الجراوی المالقی مکنی به ابوالعباس. یکی از بزرگان نحویین اندلس از مردم مالقه. وی درس ادب و نحو می کرد و شاعر و کاتب و بلیغ بود. او از ابوالطراوه و محمد بن سلیمان خواهرزادهء غانم و از وی ابوعبدالله بن الفخار و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن ظهیر موصلی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن عبدالله عسکری. او راست: المختلف و المؤتلف فی مشتبه اسماء الرجال. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن علی علوی علیهماالسلام. از فرزندان حسن بن علی بن ابیطالب است. (مجمل التواریخ و القصص ص455).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن علی الکلاعی البلشی المالقی مکنی به ابوجعفر زیات. او را در نحو ید طولی بود و علم از ابوعلی بن ابی الاحوص و ابوجعفربن البطاع و ابن الصایغ و ابن ابی الربیع فراگرفت. او راست: کتاب وصف نفائس اللاَلی و وصف عرائس المعالی در...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن قاسم بن محمد بن علی بن رشیدبن احمدبن حسین بن علی بن علی بن یحیی بن یوسف الملقب بالاشل بن قاسم بن الامام یوسف الداعی بن الامام منصور یحیی بن امام ناصر احمدبن امام هادی یحیی بن حسین بن قاسم بن ابراهیم طباطبا. امام...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن حسن بن قاضی الجبل حنبلی مکنی به ابوالعباس و ملقب بقاضی القضاه شرف الدین. قطعه ای از اول منتفی مجدالدین را به نام قطرالغمام فی شرح احادیث الاحکام شرح کرده است و نیز الفائق فی فروع الحنبلیه و تنقیح الابحاث فی رفع التیمم للاحداث از اوست....