جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسحاق: (تعداد کل: 403)
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب بن اسرائیل. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن جریر... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن سلیمان الاسرائیلی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن عمار شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن محمد بن علی بن سعید المدینی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن نصیر... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن یزیدبن اسماعیل شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب بن ابراهیم الخطابی. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب نهرجوری. رجوع به ابویعقوب اسحاق نهرجوری شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ادیب بن عبدالله اسحاق الدمشقی. نزیل بیروت و مصر، کاتب و بارع. مولد وی دمشق سال 1856 و وفات 1885 م. پدر او را دیب یا ذئب نامید و او برادری داشت بنام نمر و سپس نام ایشان به ادیب و عونی تبدیل شد (و عونی تا سال...
اسحاق
[اِ] (اِخ) اردبیلی ملقب به شیخ صفی الدین. رجوع بصفی الدین... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ارمله. کشیش سریانی کاتولیکی. مولد ماردین سال 1879 م. در دیر الشرفه تعلیم یافت و در سنهء 1903 م. مرتبهء کاهنی یافت و از 1911 تا 1918 م. متولی تعلیم رهبانان افرامی ماردین بود. سپس در شهر بیروت توطن گزید و در مدرسهء ابتدائی طائفهء سریانیه بتدریس اشتغال...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ارمنی. وی نایب قرابوغا شحنهء مغولی بغداد در اوایل سلطنت اباقاخان (663 - 680 ه . ق.) بود. رجوع بتاریخ مغول ص 201 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) الازرق. مکنی به ابی محمد بن یوسف. متوفی به شهر واسط در 195 ه . ق. از اوست: کتاب المناسک. کتاب الصلوه. کتاب القراآت. (ابن الندیم).
اسحاق
[اِ] (اِخ) اسرائیلی. رجوع به اسحاق بن سلیمان الاسرائیلی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) الاعرج. مولی عبدالعزیزبن مروان. رجوع بالموشح ص 225 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) اعمی مکنی به ابوالغصن. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) انباری. یکی از بزرگان شیعه. علی بن مهزیار گوید که از اصحاب جواد است و امام او را دعا کرده است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) برصوما الزامر. یکی از زمّار عهد هارون الرشید. در کتاب التاج آمده: «فسأل الرشید یوماً برصوما الزامر، فقال له: یا اسحاق! ما تقول فی ابن جامع؟ فحرک رأسه و قال: خمر قطربل، یعقل الرجل و یذهب العقل. قال: فما تقول فی ابراهیم الموصلی؟ قال: بستان فیه خوخ و...
اسحاق
[اِ] (اِخ) بصری. رجوع به اسحاق بن محمد البصری شود.