جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسن: (تعداد کل: 522)
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد بن موسی. رجوع به حسن عساکری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد بن علی طبری. رجوع به حسن طبری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد بن العماد الکاتب محمد بن محمد بن حامد اصفهانی الاصل. در ذیحجهء 653 ه . ق. متولد شده و از ابن الخرستانی و جز او حدیث شنید و مدتی در مکه میزیست و در 727 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 صص26-27).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد بن مسلم عوفی صالحی کتانی. مؤذن جامع مظفری. در 714 ه . ق. متولد شد و نزد دشتی و ابراهیم شیرازی علم آموخت و در محرم 788 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص27).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد ابیوردی. رجوع به حسن ابیوردی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمدباقر اصفهانی. رجوع به حسن واعظ شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد بطیحش. رجوع به حسن عکی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد بغدادی دمشقی حنبلی. صوفی در بغداد667 ه . ق. متولد و در 751 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص28).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد بغدادی. رجوع به حسن دقاق شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد حذاء شیعی. رجوع به حسن عمانی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد طائی. رجوع به حسن مرسی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد عوض. رجوع به حسن بدری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمد مکینی. رجوع به حسن جوهری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن محمود ایوبی. برادر بزرگ ملک مؤید اسماعیل بود ولیکن ناصر اسماعیل را مقدم داشت و حسن املاک بسیار داشت و در 726 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص28).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن مسعود تکریتی، ملقب به نظام. ابن رافع او را حسین نامیده. در 727 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص28).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن مسعود حمصی. مدرس صارمیه و مستوفی اوقاف بود و در 771 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 صص28-29).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن منصور الفوی الاصل المکی، مکنی به ابوالمعالی. درگذشته در مصر به سال 1176 ه . ق. او راست: الحجج الظاهره فی تاریخ مصر و القاهره و هشت کتاب دیگر که در هدیه العارفین (ج1 ص299) یاد شده است.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن نصربن عقیل. رجوع به حسن عبدی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن نجم سعدی. رجوع به حسن قفطانی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن علی بن یوسف. رجوع به حسن حصکفی شود.