جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسحاق: (تعداد کل: 403)
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابومحمدبن یوسف الازرق. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالمکارم. رجوع به اسحاق بن ابی بکر... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوموسی. رجوع به اسحاق بن موسی بن عبدالله شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوموسی. رجوع به ابوموسی اسحاق... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابومیسره. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالنضر. رجوع به اسحاق بن ابراهیم دمشقی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالنضر. رجوع به اسحاق بن سیار شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوهارون جرجانی. شیخ طوسی در کتاب رجال خود وی را از اصحاب صادق (ع) شمرده گوید سند ما بوی می رسد. (تنقیح المقال ج 1 ص 111).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویحیی. رجوع به اسحاق بن عبدالله انصاری شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویحیی. محدث است و صفوان بن عمرو السکونی از او روایت کند.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویحیی. طبیب نصرانی اندلسی. وی در ایام امیر عبدالله شهرت داشت و او پدر یحیی بن اسحاق طبیب اندلسی و وزیر عبدالرحمن ناصر است. (تاریخ الحکماء قفطی ص 359).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویحیی بن سلیمان رازی. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مخلد... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به ابویعقوب اسحاق شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن ابراهیم ثقفی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن نسطاس... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن صالح... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن داود... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن یونس... و منجنیقی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابویعقوب. رجوع به اسحاق بن اسماعیل بن موسی... شود.