جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسحاق: (تعداد کل: 403)
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوحذیفه. رجوع به اسحاق بن بشر قرشی... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالحسن. رجوع به کسائی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالحسین. رجوع به اسحاق بن محمد بن ابراهیم ... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالحسین. رجوع به اسحاق بن ابراهیم تمیمی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالحسین. رجوع به اسحاق بن حسین بن بکران شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالحسین. رجوع به اسحاق بن یحیی بن شریح شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوحکیم. رجوع به اسحاق بن یوحنا شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوسلیمان بن عبدالله بن ابی فروه. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوطاهر. رجوع به اسحاق بن موهوب بن احمد... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالظاهر. رجوع به اسحاق بن علی حنفی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوعبدالرحمن. رجوع به اسحاق بن بشر شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوعبدالرحمن بن عطاء خراسانی . محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوعبدالله. رجوع به اسحاق بن محمد بن زنگی... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوعبدالله. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوعثمان. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن زید... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوعمرو. رجوع به اسحاق بن مرار الشیبانی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوعون. رجوع به اسحاق بن علی شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابوالقاسم. رجوع به اسحاق بن محمد بن اسماعیل شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابومحمد. رجوع به اسحاق بن محمد بن ابراهیم بن عبدالجبار... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابومحمد. رجوع به اسحاق الازرق شود.