جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسماعیل: (تعداد کل: 583)
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی حنبلی بغدادی. فقیه حنابله و مقدم ایشان در بغداد بود. (روضات الجنات ص 54 س 3-4).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی خضیری. از مردم اعمال دجیل و از ناحیهء نهر تاب. وی فاضلی متمیز و سخنگویی بلیغ و بارع بود و او را در فن بلاغت تصانیفی است معروف و متداول لیکن گمنام میزیست. او ببغداد آمد و نزد ابومحمد اسماعیل بن ابی منصور موهوب بن خضر...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی خطیبی. او راست: کتاب تاریخ.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی عباسی. رجوع به اسماعیل بن علی بن عبدالله عباس و البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 1 ص 210 شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی عجلی حنفی فقیه. وفات وی در روز سه شنبهء مستهل شهر رجب سال 912 ه . ق. در مدینهء زبید. (النور السافر صص 61-62).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی عمی مکنی به ابوعلی یا ابوعبدالله بصری. شیخ در الفهرست هر دو کنیت را به او داده گوید: او راست کتاب «ما اتفقت علیه العامه للشیعه» در اصول فرایض و احمدبن عبدون آنرا از وی نقل کند، و نجاشی این کتاب را بنام «ما اتفقت علیه...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی عین زربی منسوب به عین زربه، سرحد قرب مصیصه. شاعر است. او راست:
و حقکم لازرتکم فی دجنه
من اللیل تخفینی کأنّی سارق
و لازرت الاّ و السیوف شواهر
علی و اطراف الرّماح لواحق.
رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 16 شود.
و حقکم لازرتکم فی دجنه
من اللیل تخفینی کأنّی سارق
و لازرت الاّ و السیوف شواهر
علی و اطراف الرّماح لواحق.
رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 16 شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی مسلی(1) مکنی به ابوعبدالرحمن. شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده. رجوع به تنقیح المقال ج1 ص 140 شود.
(1) - نسبت به مِسل المخیط الضخم و یا نسبت به مَسیلَه شهری در مغرب و یا نسبت مُسَلّی بمعنی تسلیت دهنده...
(1) - نسبت به مِسل المخیط الضخم و یا نسبت به مَسیلَه شهری در مغرب و یا نسبت مُسَلّی بمعنی تسلیت دهنده...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی مفتی مکنی به ابوسعد. او راست: الداعی الی وداع الدنیا. (در کشف الظنون چ1 استانبول «ابن سعد» چاپ شده).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علیه مکنی به ابوبشر. محدث است. رجوع بسیرهء عمر بن عبدالعزیز ص 67 و البیان و التبیین چ سندوبی ج 2 ص 270 و ضحی الاسلام ج3 ص170 (هامش) شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن علی همدانی. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 140 شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عماربن عیینه بن الطفیل الاسدی. یکی از مشاهیر شعرای عرب. وی دولت اموی و عباسی را درک کرده و در کوفه نزول کرد و بمدّاحی و هجاء و عیش و عشرت و ساز و آواز مایل و شیفته بود. او دوستی صادق موسوم به ابن رامین در...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عمار صیرفی. شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده. و نجاشی وی را در ضمن شرح احوال برادر وی اسحاق بن عمار یاد کرده است. یکی از متأخرین او را فطحی مذهب و ضعیف شمرده و گویا گمان کرده است که...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عمر بن کثیر البصری ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء. او راست: رساله الاجتهاد فی طلب الجهاد و آنرا آنگاه که افرنجه قلعهء ایاس را محاصره کردند به امیر منجک نوشته است. و الاحکام الصغری فی الحدیث. و طبقات عمادالدین. و الکواکب الدراری در تاریخ. منتخبی...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عمر بونتی مکنی به ابوالطاهر، از مردم بُوَنْت شهری بمغرب در اندلس. مؤلف تاج العروس گوید: علق عنه السلفی و ابومحمد عبدالله بن فتوح بن موسی بن عبدالواحد الفهری البونتی مؤلف کتاب الشروط و الوثائق.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عمر دمشقی. رجوع به ابن کثیر و اسماعیل بن عمر بن کثیر شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عمروبن ابان کلبی. نجاشی گوید: واقفی است و پدر او از ابوعبدالله و ابوالحسن روایت کند و خود وی از پدر و از خالدبن نجیح روایت آرد. در خلاصه و ابن داود و دیگر کتب متأخرین نیز همین گونه نقل شده است. رجوع به تنقیح المقال ج...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عمروبن سعیدبن العاصی. وی ساکن اعوص، در ده واندمیلی مشرق مدینه بود و او را فضل کبیر بود. (سیره عمر بن عبدالعزیز ص278).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عمروبن نجیح مکنی به ابواسحاق بجلی (بالولاء) کوفی. وی به اصفهان رفت و سکونت گزید و در سنهء 227 ه . ق. درگذشت. او از مسعر و ثوری و شیبان و حسن و علی پسران صالح بن حی و عثمان بن غالب حدیث شنید و از او...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن عون بحیری. محدث است.