جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسن: (تعداد کل: 522)
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن مرزبان. رجوع به حسن سیرافی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله اردبیلی. رجوع به حسن اردبیلی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله اصفهانی. رجوع به حسن لکذه شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله برسوی. رجوع به حسن هاتف شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله خلوتی. رجوع به حسن سیم کش شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله رومی. رجوع به حسن وجیهی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله شافعی. رجوع به حسن خوشابی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله عثمانی. رجوع به حسن نیشابوری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله عثمانی مصری. رجوع به حسن عفانی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله قاضی بغدادی. رجوع به حسن بندینجی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله لارنده. رجوع به حسن سزائی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله مامقانی. رجوع به حسن مامقانی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله. رجوع به حسن یکشهری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالمجید حافظ الدین اللهبن محمد بن مستنصربالله عبیدی فاطمی. رجوع به حسن فاطمی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالمحسن معروف به ابن عذبه. او راست: «بهجه اهل السنه» و «الروضه البهیه» که در 1172 ه . ق. به پایان رسانیده است و «المطالع السعیده» که در هدیه العارفین (ج1 ص299) یاد شده است.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالواحدبن زکریا موصلی. شاگرد ابن جماعه و ابن الشحنه. (دررالکامنه ج2 ص20).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبود. محدث بود و در 708 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص20).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عثمان بن حمادبن حسان. رجوع به حسن زیادی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عثمان بن عطیه. رجوع به حسن وانسریشی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عجلان بن رمیثه بن ابونمی شریف حسنی. امیر مکه متولد به مکه (775 ه . ق. / 1373 م.). و درگذشته در مصر (829 ه . ق. / 1426 م.). از طرف امیر مصر در 798 ه . ق. حاکم مکه شد و در 811 ه...