جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسحاق: (تعداد کل: 403)
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن محمد حَضینی. شیخ طوسی در رجال خود در آخر باب اصحاب رضا (ع) ذکر او آورده و در همان باب نام اسحاق بن ابراهیم حضینی را نیز در عداد اصحاب رضا برده است و بنابراین یکی بودن این دو بعید می نماید. لکن وحید بهبهانی آقاباقر در...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن محمد ملقب به حکیم سمرقندی، قاضی حنفی. متوفی بسال 343 ه . ق. او راست: السواد الاعظم فی الکلام. (کشف الظنون).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن محمد نخعی معروف به احمر. مرزبانی ذکر او آورده است. (الموشح چ قاهره ص 201). او راست: کتاب الصراط. (کشف الظنون).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن محمد نوحی. محدث و خطیب است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن محمد نهرجوری مکنی به ابویعقوب. نامش اسحاق است و پدرش محمد از اجلاء مشایخ و بزرگان علماست. علوم ظاهر و باطن و زهد و تقوی با هم جمع داشته و منسوب بجنید و عمروبن عثمان مکی است و بدان دو عارف کامل نسبت درست کند. صاحب تذکره...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن محمد هروی مکنی به ابویعقوب. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن محمودبن حمزه. او راست: اعراب جزء آخر قرآن موسوم به تنبیه.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن مرار شیبانی کرمانی مکنی به ابوعمرو. متوفی بسال 206 ه . ق. او راست: کتاب النحل و العسل. کتاب الجیم در لغت، و گویند این کتاب تألیف ابوعمرو شمربن حمدویهء هروی است. (کشف الظنون). و ابن خلکان گوید: اسحاق بن مرار الشیبانی بالولاء النحوی اللغوی مکنی بأبی...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن مسلم العقیلی. معاصر منصور عباسی. ابن عبدربه و جاحظ و ابن قتیبه ذکر او آورده اند. رجوع بعقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 2 ص 9 و ج 5 ص 239 و عیون الاخبار چ مصر ج 1 ص 210 و البیان و التبیین چ حسن...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن مسلمه بن اسحاق القینی. عالمی است اخباری، از مردم اندلس. او راست کتابی مشتمل بر چند جزء در اخبار ریه (ناحیتی باندلس) و قلعه ها و ولاه و جنگها و فقهاء و شعراء آن ناحیت و ابومحمدبن حزم ذکر او آورده است. (معجم الادباء چ مارگلیوث ج...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن معاذ بصری. او را سی ورقه شعر است. (ابن الندیم).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن منصور. جهشیاری ذکر او آورده است. (کتاب الوزراء و الکتاب چ مصر 1357 ه . ق. ص 189).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن منصور. ذکر او در عیون الاخبار چ مصر ج 2 ص 317 آمده است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن منصور عَرزَمی کوفی، منسوب به «حبانه عرزم» در کوفه. شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 122).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن منصور الکوسج. ذکر او در مناقب الامام احمدبن حنبل چ مصر ص 51 و المصاحف چ مصر ص 332 آمده است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن موسی بن عیسی عباسی. در کافی در باب وجوب اطاعت از أئمه (ع) او را از اصحاب رضا (ع) شمرده گوید: محمد بن مسلم از وی روایت کند. (تنقیح المقال ج 1 ص 122 حاشیه).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن موسی الکاظم (ع). مشهد وی بر ظاهر ساوه است. (نزهه القلوب ج 3 ص 63).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن موسی بن جعفر. شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب رضا (ع) شمرده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 122).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن موسی بن العازار الاسرائیلی. پدر وی در صناعت طب مقدم و حاذق بود و پدر و پسر در خدمت المعز لدین الله بودند. (عیون الانباء ج 2 ص 86).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن موسی بن عبدالله بن یزید الانصاری مکنی به ابوموسی. محدث است.