جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسن: (تعداد کل: 522)
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن شرف تبریزی ساکن ماردین و محدث بود. (دررالکامنه ج2 ص16).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن شرفشاه استرآبادی. رجوع به حسن استرآبادی ابن رضی الدین محمد شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن الشیخ. رجوع به حسن بن حسین عربی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صادق بن معصوم بن میرزا عیسی قائم مقام. او «جهان نمای جدید» در جغرافی را از ترکی به فارسی برای امیرکبیر در 1268 ه . ق. ترجمه کرد. (ذریعه ج4 ص95).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صافی. ملک النحاه (489 - 568 ه . ق.). مکنی به ابونزار بغدادی. رجوع به ملک النحاه شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صالح بن حی. رجوع به حسن زیدی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صالح احول. او راست: کتاب الحدیث. (ذریعه ج6 ص132).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صالح هروی. شاگرد شاگردان شیخ حر عاملی. درگذشتهء 1104 ه . ق. بود. او راست: «حسنیه» که فهرستی فارسی برای رسائل شیخ حر عاملی است و ترجمهء «من لایحضره الامام». (ذریعه ج7 ص21).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صباح. رجوع به حسن صباح و حسن بزاز شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صدیق دمشقی. درگذشتهء پیرامون 1186 ه . ق. او راست: غرائب البدائع. (هدیه العارفین ج1 ص299).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن صصری. رجوع به حسن ربعی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن طاهر قائنی هاشمی. او راست: «الرساله الباهره». (ذریعه ج3 ص15).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن طولون (832 - 909 ه . ق.) او راست: شرح مقدمهء آجرومیه و جز آن. رجوع به ابن طولون و هدیه العارفین (ج1 ص289) شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن ظریف بن ناصح کفان کوفی ساکن بغداد و از اصحاب حسن عسکری امام یازدهم شیعه بود و پدرش تا سال 200 ه . ق. زنده بود. (ذریعه ج2 ص160 - 161).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عباس حریشمی. او راست: کتاب الحدیث. (ذریعه ج6 ص322).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عباس بن محمدعلی نجفی. رجوع به حسن بلاغی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالحسین نجفی. رجوع به حسن طالقانی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان، از علمای عصر مرادخان ثالث. او راست: ترجمهء «مالایسع الطبیب جهله» به ترکی. و رجوع به رامهرمزی و حسن خضراوی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن عمر ارمنتی. متولد 687 ه . ق. شاعر بود و در قوص در 739 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص17).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان افقهی. ناظر خزانه به مصر بود و در 715 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص17).