جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کال: (تعداد کل: 4)
کال
(ص) خام. نارسیده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقابل پخته و رسیده. || برنج ناپخته. (آنندراج). || ژولیده و درهم. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن را کالیده نیز گویند. (آنندراج). || خم، خمیده و کج. (برهان) (آنندراج) :
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این...
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این...
کال
[کال ل] (ع ص) آنکه به رنج و زحمت افتد. (المنجد).
کال
(اِخ) دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در 18 هزارگزی خاور گاوبندی و 6هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان دامنه ای، گرمسیر مالاریایی است و 615 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران تأمین میشود محصولات آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت...