کال
(ص) خام. نارسیده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقابل پخته و رسیده. || برنج ناپخته. (آنندراج). || ژولیده و درهم. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن را کالیده نیز گویند. (آنندراج). || خم، خمیده و کج. (برهان) (آنندراج) :
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این پشت مال کال.
امیرخسرو (از انجمن آرا).
|| (اِ) زمین شکافته. (برهان) (ناظم الاطباء). || آب کند. (برهان) (آنندراج). مثل کال یاقوتی خراسان. (آنندراج). لغتی است که از فرهنگ نویسان فوت شده است. این لغت از لغات پهلوی شرقی است و خاصهء مشهد و خراسان حالیه بوده است. در ادبیات دری بنظر نیامده و درست بمعنی کانال است یعنی نهر بزرگی که دستی آن را کنده باشند یا خود آب آن را احداث کرده باشد. (سبک شناسی ج1 ص34). || جا و مقام و جایگاه چه میانهء کال میانهء جا را گویند. (برهان) (آنندراج). میان کاله :
این وصف آن ضیاست که از رشک رای اوست
پشت هلال را که خم است از میانه کال.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظامی).
و رجوع به «میان کاله» شود. || گندنا و کدو. (برهان). || نوعی از گل. (برهان). || (اِمص) گریز. هزیمت. فرار. (برهان) (ناظم الاطباء). گریختن باشد. چون کسی بگریزد گویند بکالید. (اوبهی) پراکندگی. (ناظم الاطباء). گریز و فرار نهانی. رجوع به کالیدن شود. (ناظم الاطباء). || شکست صف کارزار. (ناظم الاطباء).
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این پشت مال کال.
امیرخسرو (از انجمن آرا).
|| (اِ) زمین شکافته. (برهان) (ناظم الاطباء). || آب کند. (برهان) (آنندراج). مثل کال یاقوتی خراسان. (آنندراج). لغتی است که از فرهنگ نویسان فوت شده است. این لغت از لغات پهلوی شرقی است و خاصهء مشهد و خراسان حالیه بوده است. در ادبیات دری بنظر نیامده و درست بمعنی کانال است یعنی نهر بزرگی که دستی آن را کنده باشند یا خود آب آن را احداث کرده باشد. (سبک شناسی ج1 ص34). || جا و مقام و جایگاه چه میانهء کال میانهء جا را گویند. (برهان) (آنندراج). میان کاله :
این وصف آن ضیاست که از رشک رای اوست
پشت هلال را که خم است از میانه کال.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظامی).
و رجوع به «میان کاله» شود. || گندنا و کدو. (برهان). || نوعی از گل. (برهان). || (اِمص) گریز. هزیمت. فرار. (برهان) (ناظم الاطباء). گریختن باشد. چون کسی بگریزد گویند بکالید. (اوبهی) پراکندگی. (ناظم الاطباء). گریز و فرار نهانی. رجوع به کالیدن شود. (ناظم الاطباء). || شکست صف کارزار. (ناظم الاطباء).