جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عمادالدین: (تعداد کل: 62)
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) مکنی به ابوالبرکات. وزیر سلطان مسعودبن محمد سلجوقی. رجوع به عمادالدین درگزینی شود.
عمادالدین
[عِ دْدْ دی] (اِخ) (سید...) از مقاطعان فارس در دورهء ایلخانی. در سال 678 ه . ق. که سوغُنجاق یا سونجاق، سردار مشهور مغول به امر اباقاخان، برای ترمیم خرابیها و رفع تعدیات عمال دیوانی به شیراز آمد، پس از برخی اصلاحات که کرد، ترتیب مقاطعهء بلاد را موقوف داشت...
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) (شیخ...) از شعرای نیمهء اول قرن سیزدهم ه . ق. (1180 - 1249 ه . ق.). تولد و وفات او در حمص بود و او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین از اعلام الادب ادهم جندی ج 2 ص 66).
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) صاحب بلخ. رجوع به عمادالدین بلخی شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) ابراهیم بن عبدالواحدبن علی بن سرور مقدسی عمادی مکنی به ابواسحاق و ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادی (ابراهیم بن عبدالواحدبن...) شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) ابن سلمه. هندوشاه نخجوانی نام او را جزء وزرای دولت سلجوقی آورده است و ذکری از اخبار و احوال وی نکرده است. رجوع به تجارب السلف نخجوانی چ عباس اقبال ص 282 شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) ابن مشطوب. نام وی احمدبن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمدبن ابی السهیحاءبن عبدالله بن ابی خلیل بن مرزبان هکاری، مشهور به ابن مشطوب و ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالعباس است. از امرای بزرگ دولت صلاحیه در نابلس. رجوع به ابن مشطوب شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) احمدبن ابراهیم واسطی حنبلی، ملقب به عمادالدین. از علمای اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم ه . ق. رجوع به احمد (ابن ابراهیم...) شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) احمدبن امیر محمد، ملقب به عمادالدین. پنجمین از آل مظفر. رجوع به عمادالدین مظفری شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) احمدبن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمدبن ابی الهیجاءبن عبدالله بن ابی خلیل بن مرزبان هکاری، مشهور به ابن مشطوب و ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالعباس. از امرای بزرگ دولت صلاحیه در نابلس. رجوع به ابن مشطوب شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) احمدبن علاءالدین ابی بکربن قماج، ملقب به عمادالدین. وی صاحب قلعهء ترمذ بود. در سال 551 ه . ق. سلطان غیاث مسعودبن محمد بن ملکشاه سلجوقی از نزد غزان گریخته و از جیحون عبور کرد و به قلعهء ترمذ نزد ابن عمادالدین احمد آمد و پس...
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) احمد زاکانی، ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین زاکانی شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) ادریس بن علی بن عبدالله بن حسن بن حمزه، مکنی به ابوموسی و ملقب به عمادالدین. وی از اهالی صنعاء و از اشراف و امرای یمن، و شخصی ادیب و تاریخ دان و سوارکاری ماهر بود. او نزد مؤید رسولی صاحب یمن تقرب داشت و در...
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) اسماعیل بن احمدبن سعید حلبی شافعی، مشهور به ابن اثیر و ملقب به عمادالدین. متوفی به سال 699 ه . ق. رجوع به اسماعیل (ابن احمدبن...) شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) اسماعیل بن باطیش موصلی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالمجد و مشهور به ابن باطیش. رجوع به ابن باطیش و اسماعیل (ابن هبه الله ابن سعد...) و اسماعیل (ابن باطیش موصلی) شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) اسماعیل بن رضی الدین بابا افتخاری، ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین افتخاری شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) اسماعیل بن عادل ایوبی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوطاهر و مشهور به الملک الصالح. رجوع به عمادالدین ایوبی (اسماعیل بن...) شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) اسماعیل بن علی بن محمودبن عمر بن شاهنشاه بن ایوب ایوبی، ملقب به عمادالدین و الملک الصالح و الملک المؤید، و مکنی به ابوالفداء. از ایوبیان دمشق و حماه. رجوع به ابوالفداء و اسماعیل (ابن علی بن شاهنشاه...) و اسماعیل (ابن علی بن محمودبن عمربن...) شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی بصری یا بصروی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء و مشهور به ابن کثیر. از علمای دمشق در قرن هشتم ه . ق. رجوع به ابن کثیر (عمادالدین...) و اسماعیل (ابن عمربن...) شود.
عمادالدین
[عِ دُدْ دی] (اِخ) اسماعیل بن ناصربن قلاوون، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک الصالح. هفدهمین از ممالیک بحری مصر. رجوع به صالح شود.