جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صقال: (تعداد کل: 2)
صقال
[صِ] (ع مص) زدودن شمشیر و آینه و جز آن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). صیقل زدن. روشن کردن. || (اِمص) زدودگی. (منتهی الارب). روشنگری :
پر صقالت بود روی از گشت چرخ
گشت روی پر صقالت چون زگال.
ناصرخسرو.
ای گوهر معانی زان تیغ گوهری
خنجر بده بحنجر بدگوهران صقال.
ناصرخسرو.
همچو این تاریک رویان روی من
تیره...
پر صقالت بود روی از گشت چرخ
گشت روی پر صقالت چون زگال.
ناصرخسرو.
ای گوهر معانی زان تیغ گوهری
خنجر بده بحنجر بدگوهران صقال.
ناصرخسرو.
همچو این تاریک رویان روی من
تیره...
صقال
[صَقْ قا] (ع ص) مهره زن. (مهذب الاسماء). مهره کش. (غیاث اللغات). || روشنگر یعنی آنکه آهن روشن کند. (مهذب الاسماء). شحاذ. جَلاّء.