[زُ] (اِ) بمعنی زغال است که انگشت و اخگر کشته باشد و به عربی فحم خوانند (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) انگشت باشد (اوبهی) زغال انگشت (ناظم الاطباء) اخگر کشته که سیاه شده می ماند (غیاث) زغال انگشت (فرهنگ رشیدی) (از ،(3)« زوگل » 2) در لهجهء یهودیان ایران...