جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تال: (تعداد کل: 8)
تال
(اِ) طبق مس و برنج و نقره و طلا و امثال آن. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا). مأخوذ از هندی. طبق مس و نقره و طلا و جز آن. (ناظم الاطباء). سینی فلزی. (فرهنگ نظام). این لفظ مفرس از «تهال» هندی است و حرف «ها» در آن نیم تلفظ است...
تال
(اِ) نام درختی است در هندوستان شبیه بدرخت خرما. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). که آن را درخت ابوجهل نیز گویند. (برهان). و برگ آن را زنان برهمن در شکاف گوش نهند یعنی نرمهء گوش را بشکافند و آن برگ را پیچند و...
تال
(اِ) آبگیر باشد و آن را تالاب نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). آبگیر و تالاب و استخر و برکهء بزرگ را نیز گفته اند. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). و بعضی گویند به این معنی هندی است. (برهان). بعضی از اهل لغت «تال» را بمعنی آبگیر هم نوشته اند چه...
تال
(هندی، اِ) بزبان هنود فاصلهء میان سر انگشت میانهء دست تا سر انگشت شصت. رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی چ لایپزیک ص79 شود. ||هندوان قسمت زیرین خط افق را نامند. در مقابل «اپر» که قسمت برین آن است. رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ایضاً ص145 شود. ||به هندی نام طبقهء...
تال
(اِ) داردوست(1). (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب الله ثابتی ص172). ||در شمال ایران: تَمیس(2). (درختان جنگلی ایران ایضاً). ||در لاهیجان و لفمجان و دیلمان، گیاهی است دارای ساقه های پیچنده، برگهای آن شبیه به نیلوفر ولی کمی کشیده تر است. گلهای سفیدرنگ بسیار لطیفی دارد. مؤسسهء کشاورزی لاهیجان آن را...
تال
(ع اِ) خرمابنان ریزه و نهالهای آن که بریده یا کنده بجای دیگر نشانند. جِ تالَه. (منتهی الارب). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
تال
[ل ل] (ع ص) از اتباع ضال است: رجال ضال تال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).