جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اشغال: (تعداد کل: 2)
اشغال
[اِ] (ع مص) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح. (منتهی الارب). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است. در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی...
اشغال
[اَ] (ع اِ) جِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث). کارها :
ای خواجهء بزرگ گر اشغال نی ترا(1)
برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش.
دقیقی(2).
مردم... بامداد نخست برای او [ خیزران ]رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. (مجمل التواریخ والقصص). که از مباشرت...
ای خواجهء بزرگ گر اشغال نی ترا(1)
برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش.
دقیقی(2).
مردم... بامداد نخست برای او [ خیزران ]رفتندی بسلام و سعی کردندی در اشغال مردم گزاردن. (مجمل التواریخ والقصص). که از مباشرت...