جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه اسود: (تعداد کل: 49)

اسود

[اَ وَ] (اِخ) ابن یزیدبن قیس بن عبدالله مکنی به ابوعمرو نخعی برادرزادهء علقمه بن قیس، یکی از مشاهیر تابعین و قدمای فقها و زهاد و از اهل کوفه. وی درک خدمت خلیفهء اول و دویم کرده و از علی (ع) و عایشه و ابن مسعود و معاذ و ابوموسی...

اسود

[اَ وَ] (اِخ) ابن یعفربن قیس الدارمی مکنی به ابونهشل. شاعر جاهلی از سادات تمیم و از مردم عراق است. وی فصیح و نیکوسخن بود و مشهورترین شعر او قصیدهء دالیهء اوست بمطلع: نام الخلی و ماأحس رقادی. (اعلام زرکلی ج 1 ص 117). مؤلف قاموس الاعلام ترکی لقب او...

اسود

[اَ وَ] (اِخ) سلیم. او راست: شرطی، که در اسکندریه بسال 1898 م. بطبع رسیده. (معجم المطبوعات).

اسود

[اَ وَ] (اِخ) شوذب الخارجی. رجوع به شوذب و فهرست عقدالفرید شود.

اسود

[اَ وَ] (اِخ) عنسی. رجوع به اسودبن کعب شود.

اسود

[اَ وَ] (اِخ) غندجانی، حسن بن احمد مکنی به ابومحمد. رجوع به حسن بن احمد مکنی به ابومحمد اعرابی و رجوع به معجم الادباء ج 3 ص 22 شود.

اسود

[اَ وَ] (اِخ) لخمی. وی اسودبن منذر اول، ابن امرؤالقیس بن عمرو لخمی از ملوک عراق بجاهلیت است. او پس از پدر به ولایت رسید و جنگهائی بین وی و غسانیین (ملوک شام) روی داد و اسود ایشان را منهزم کرد و در یکی از معارک بسال 164 قبل از...

اسود

[اَ وَ] (اِخ) نخعی. رجوع به اسودبن یزیدبن قیس شود.

اسود

[اَ وَ] (اِخ) نهشلی ملقب به ذوالاَثار. شاعری از عرب و او را ذوالاَثار از آن گویند که چون هجای قومی کردی، آثار خود در ایشان بماندی و شعر او در اشعار دیگر شاعران حکم آثار شیر در آثار سباع دیگر داشت. رجوع به اسودبن یعفر شود.

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.