جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ضیاءالدین: (تعداد کل: 54)
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) شیث بن ابراهیم بن محمد. رجوع به شیث شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عبدالرافع بن ابی الفتح الهروی. رجوع به عبدالرافع... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عبدالعزیزبن محمد طوسی. رجوع به عبدالعزیزبن محمد طوسی شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عدنان سُرخکتی. پدر امام مجدالدین محمد است. در انقلاب ایام و فترتهای غز و ترکمان و تبدل دول در عالم خفض و رفع بود و آخرالامر علتی مزمن بر نهاد او استیلا یافت و صاحب فراش شد و شرف الزمان مجدالدین عدنان که پسر بزرگتر او...
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عبدالله بن محمد خزرجی مالکی اندلسی. رجوع به عبدالله بن محمد... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) علی (امیر...). از اشراف مرو بود و در فتنهء خانمانسوز مغول از جانب تولی حاکم مرو شد. سپس برای دفع شر پهلوان ابوبکر دیوانه که در سرخس فتنه می انگیخت به سرخس رفت و در بازگشت به دست کوشکین (کوشتکین) که با زمره ای از ملازمان...
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) علی. از خواص بندگان سلطان غیاث الدین محمودبن سام از سلاطین غوری است و بسال 597 ه . ق. از جانب این سلطان حکومت نیشابور یافته است. (حبیب السیر ج2 ص217).
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) علی بن احمد یمنی شافعی. رجوع به علی بن احمد... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) علی بن سلیم سعدالدین اذرعی. رجوع به علی أذرعی شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عمر. والد امام فخرالدین رازی، از مردم ری. وی نخست فقه آموخت و بعلم خلاف و اصول اشتغال ورزید تا آنجا که در آن تمیزی بسیار حاصل کرد و کم نظیر گشت. و در ری به تدریس پرداخت و در اوقاتی معلوم خطبه خواندی و خلقی...
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عمر بن ابی المحسن بسطامی. رجوع به عمر بن ابی الحسن ... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عمر بن ابی بکر موصلی. رجوع به عمر بن ابی بکر... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) عمر بن محمد البسطامی. رجوع به عمر بن محمد... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) قوسی. ابوالحسن بن ابراهیم. وی بسال 599 ه . ق. درگذشته و پیش از وفات از دو دیده نابینا گشته بود. سه کتاب «الاشاره فی تسهیل العباره» و «المقتصر من المختصر» و «تهذیب ذهن الواعی فی اصلاح الرعیه و الراعی» از تألیفات اوست و یک قصیدهء...
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) قاضی... نورالله ولد قاضی درویش محمد بن خواجه شکرالله وزیر برادرزادهء قاضی عیسی. در ایام حکومت امیرخان در بلدهء هرات متکفل منصب قضا شد و چند سال در غایت امانت و دیانت بلوازم آن امر قیام نمود. آن جناب از اقسام فضایل بهرهء تمام داشت و...
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) قاضی تولک. رجوع به قاضی تولک شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) قوصی. رجوع به قوصی شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) محمد (خواجه...). پدر دستور قابل فاضل خواجه فضل الدین محمود. از صنادید کرمان بود و اباًعن جد منصب مقدمی و پیشوائی ملک کرمان بلکه وزارت سلاطین زمان موروث خاندان مبارک این وزیر به استحقاق (یعنی افضل الدین است). ظاهراً خود افضل الدین وزیر معاصر دولتشاه سمرقندی...
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) محمد بن ابراهیم منادی. رجوع به محمد بن ابراهیم... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) محمد بن ابی نصربن شهید الغزنوی. رجوع به محمد بن ابی نصر... شود.