هیچ چیز
(ق مرکب) چیزی. به چیزی. || (ص مرکب) بی اعتبار. بی ارزش. (فرهنگ فارسی معین).
- به همه هیچ چیز خریدن؛ بضاعت فراوان در مقابل متاع بی ارزشی دادن. (فرهنگ فارسی معین).
- به هیچ چیز برنگرفتن؛ ارزش ننهادن. به چیزی نشمردن. (فرهنگ فارسی معین).
- هیچ چیز نشمردن؛ وقع ننهادن. اهمیت ندادن. (فرهنگ فارسی معین).
- به همه هیچ چیز خریدن؛ بضاعت فراوان در مقابل متاع بی ارزشی دادن. (فرهنگ فارسی معین).
- به هیچ چیز برنگرفتن؛ ارزش ننهادن. به چیزی نشمردن. (فرهنگ فارسی معین).
- هیچ چیز نشمردن؛ وقع ننهادن. اهمیت ندادن. (فرهنگ فارسی معین).