لیز
(ص) نسو. لغزان(1). املس. لغزناک. سخت هموار. مانند مرمری تراشیده و بر زمین نصب کرده که پای رونده بر آن لغزد. لغزاننده، چنانکه زمین یخ بسته. لغزنده و نرم را گویند و هر چیز که با او لغزندگی و نرمی باشد. (برهان). لغزنده: معدهء لیز و آب هندوانه.
- لیز شدن معده؛ کم شدن ماسکهء آن.
|| لزج. لزجه. چسبنده(2). بالعاب. || آمیخته. || (اِ) دست افزار کشیدن بر چیزی. (برهان). || (پسوند) مزید مؤخر کلماتی است، چون: پالیز. کفچلیز. دهلیز. جالیز. فالیز.
(1) - با کلمهء Lisse فرانسه مقایسه شود.
(2) - Visqueuse. Gluant. Glissant.
- لیز شدن معده؛ کم شدن ماسکهء آن.
|| لزج. لزجه. چسبنده(2). بالعاب. || آمیخته. || (اِ) دست افزار کشیدن بر چیزی. (برهان). || (پسوند) مزید مؤخر کلماتی است، چون: پالیز. کفچلیز. دهلیز. جالیز. فالیز.
(1) - با کلمهء Lisse فرانسه مقایسه شود.
(2) - Visqueuse. Gluant. Glissant.