گوپال
(اِ) عمود و گرز آهنین. (برهان). گرز و عمود. (آنندراج) :
چو بینند تاو بر و یال من
به جنگ اندرون زخم گوپال من.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج2 ص 348).
چو دیوان بدیدند گوپال اوی
بدرّید دلْشان ز چنگال اوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج2 ص 349).
مگر بازبینم بر و یال تو
سر و بازوی و چنگ و گوپال تو.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج2 ص 333).
|| تخت و اورنگ آهنین و چوبین (؟)(1). (برهان).
(1) - مؤلف برهان لخت را که بمعنی گرز و عمود است تخت خوانده و اورنگ را بدان افزوده و این معنی را نوشته است. در لغت فرس (چ اقبال ص324) آمده: کوپال؛ لخت آهنین بود.
چو بینند تاو بر و یال من
به جنگ اندرون زخم گوپال من.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج2 ص 348).
چو دیوان بدیدند گوپال اوی
بدرّید دلْشان ز چنگال اوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج2 ص 349).
مگر بازبینم بر و یال تو
سر و بازوی و چنگ و گوپال تو.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج2 ص 333).
|| تخت و اورنگ آهنین و چوبین (؟)(1). (برهان).
(1) - مؤلف برهان لخت را که بمعنی گرز و عمود است تخت خوانده و اورنگ را بدان افزوده و این معنی را نوشته است. در لغت فرس (چ اقبال ص324) آمده: کوپال؛ لخت آهنین بود.