کوتوال
[کوتْ] (ص مرکب، اِ مرکب)دزدار. (لغت فرس اسدی). نگه دارندهء قلعه و شهر باشد و او را سرهنگ هم گویند و بعضی گویند این لغت هندی است و فارسیان استعمال کرده اند، چه کوت به هندی قلعه است. (برهان). مفرس لفظ هندی است به معنی صاحب قلعه چه در اصل کوت وال بود به تای ثقیل هندی. (آنندراج). نگهبان قلعه. قلعه بیگی. قلعه دار. دژبان. (فرهنگ فارسی معین). از: کوت به معنی قلعه + آل؛ پسوند نسبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتوال به نقل دزی ج2 ص444 از هندی مأخوذ است. در سانسکریت کته پاله(1) به معنی محافظ قلعه مرکب از دو جزء: کته(2) و کته(3) در سانسکریت به معنی قلعه و دژ نظامی، و پاله(4) به معنی محافظ، حامی، نگهبان. و در پراکریت، کوت(5) به معنی قلعه و ساختمان بزرگ است. گویا این کلمه را لشکریان سبکتکین و محمود به ایران آوردند. بعضی این لغت را ترکی دانسته اند، چه در ترکی جغتایی کوتاوال (کوتاول) به معنی پاسبان و نگاهبان و محافظ قلعه آمده. ولی این کلمه از هندی به ترکی رفته است. (از حاشیهء برهان چ معین) :
چو آگاه شد کوتوال حصار
برآویخت با رستم نامدار.فردوسی.
آلت است آری ولیکن روزگارش زیردست
قلعه است آری ولیکن کوتوالش آفتاب.
عنصری (از لغت فرس).
سپهبد زرد نامی کوتوالش
که بیش از مال موبد بود مالش.
(ویس و رامین).
کسی پوشیده نزدیک کوتوال قلعت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص431). حاجب بزرگ علی را... به قلعهء کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی). و کوتوال قلعه بدان وقت قتلغ تکین غلام بود. (تاریخ بیهقی).
به قلعهء سخنهای نغز اندرون
نیامد به از طبع من کوتوال.ناصرخسرو.
جز بدین اندر نیابی راستی
راستی شد حصن دین را کوتوال.
ناصرخسرو.
... مانند آن جماعت که به ذکر همه نتوان رسید چه از سلاطین و جهانبانان و چه کوتوالان و سپاه سالاران. (کتاب النقض).
بر آن دژ که او راست انگیخته
سر کوتوال از دژ آویخته.نظامی
کوتوالی معتمد بر قلعه گماشتند. (ترجمهء تاریخ یمینی). و از جوانب دیلمان و اشکور و طارم و خرکام کوتوالان بیامدند. (جهانگشای جوینی). تاجی بود زرین و چند اوانی زر و نقره... و هیچ معلوم نشد که ذخیرهء کدام پادشاه و کوتوال بوده است. (المضاف الی بدایع الازمان ص 51).
پاسبان درگهت آن کوتوال هفتمین
مهر و مه را بر درت در خاک غلطان یافته.
؟ (از ترجمهء محاسن اصفهان ص 6).
|| حاکم اندرون شهر. مقابل فوجدار. (فرهنگ فارسی معین).
(1) - kota - pala.
(2) - kota.
(3) - kotta.
(4) - pala.
(5) - kot.
چو آگاه شد کوتوال حصار
برآویخت با رستم نامدار.فردوسی.
آلت است آری ولیکن روزگارش زیردست
قلعه است آری ولیکن کوتوالش آفتاب.
عنصری (از لغت فرس).
سپهبد زرد نامی کوتوالش
که بیش از مال موبد بود مالش.
(ویس و رامین).
کسی پوشیده نزدیک کوتوال قلعت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص431). حاجب بزرگ علی را... به قلعهء کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی). و کوتوال قلعه بدان وقت قتلغ تکین غلام بود. (تاریخ بیهقی).
به قلعهء سخنهای نغز اندرون
نیامد به از طبع من کوتوال.ناصرخسرو.
جز بدین اندر نیابی راستی
راستی شد حصن دین را کوتوال.
ناصرخسرو.
... مانند آن جماعت که به ذکر همه نتوان رسید چه از سلاطین و جهانبانان و چه کوتوالان و سپاه سالاران. (کتاب النقض).
بر آن دژ که او راست انگیخته
سر کوتوال از دژ آویخته.نظامی
کوتوالی معتمد بر قلعه گماشتند. (ترجمهء تاریخ یمینی). و از جوانب دیلمان و اشکور و طارم و خرکام کوتوالان بیامدند. (جهانگشای جوینی). تاجی بود زرین و چند اوانی زر و نقره... و هیچ معلوم نشد که ذخیرهء کدام پادشاه و کوتوال بوده است. (المضاف الی بدایع الازمان ص 51).
پاسبان درگهت آن کوتوال هفتمین
مهر و مه را بر درت در خاک غلطان یافته.
؟ (از ترجمهء محاسن اصفهان ص 6).
|| حاکم اندرون شهر. مقابل فوجدار. (فرهنگ فارسی معین).
(1) - kota - pala.
(2) - kota.
(3) - kotta.
(4) - pala.
(5) - kot.