کلال
[کُ] (ص، اِ) کوزه گر. کاسه گر. یعنی شخصی که کوزه و کاسهء گلی و سفالی می سازد، و به عربی فخار گویند، و به زبان علمی هندوستان(1) هم کوزه گر را کلال می گویند. (برهان) (آنندراج). کوزه گر. (انجمن آرا). فخار. کوزه گر. کاسه گر. سفالگر. (ناظم الاطباء). سفال پز. سفال ساز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که ظروف از گل سازد. (غیاث) :
نگر تا در این چون سفالینه تن
بحاصل شد از تو مراد کلال.ناصرخسرو.
بی خطر باشد فلان با او چنانک
پیش زرگر بی خطر باشد کلال.ناصرخسرو.
جان دادن خفاش به دم کار مسیح است
ورنه بکند از گل صد مرغ کلالی.
مظفر هروی (از آنندراج).
زین زیره با ز طاس سفالینه گر مجوی
کاندر پژاوه دیگ تهی می پزد کلال.
امیرخسرو.
هر کاسه ای که ساخت ندانم چرا شکست
گردنده آسمان که چو چرخ کلال گشت.
امیرخسرو (از انجمن آرا).
شرط است که در حکم خدا، دم نزنی
این حرف که گفتی تو نه مردی نه زنی
گل را چه مجال است که پرسد ز کلال
کز بهر چه سازی و چرا می شکنی.
ابوعلی قلندر (انجمن آرا).
(1) - قیاس شود با kulaka سانسکریت (زن کوزه گر). (حاشیهء برهان چ معین).
نگر تا در این چون سفالینه تن
بحاصل شد از تو مراد کلال.ناصرخسرو.
بی خطر باشد فلان با او چنانک
پیش زرگر بی خطر باشد کلال.ناصرخسرو.
جان دادن خفاش به دم کار مسیح است
ورنه بکند از گل صد مرغ کلالی.
مظفر هروی (از آنندراج).
زین زیره با ز طاس سفالینه گر مجوی
کاندر پژاوه دیگ تهی می پزد کلال.
امیرخسرو.
هر کاسه ای که ساخت ندانم چرا شکست
گردنده آسمان که چو چرخ کلال گشت.
امیرخسرو (از انجمن آرا).
شرط است که در حکم خدا، دم نزنی
این حرف که گفتی تو نه مردی نه زنی
گل را چه مجال است که پرسد ز کلال
کز بهر چه سازی و چرا می شکنی.
ابوعلی قلندر (انجمن آرا).
(1) - قیاس شود با kulaka سانسکریت (زن کوزه گر). (حاشیهء برهان چ معین).