عین الیقین
[عَ نُلْ یَ] (ع اِ مرکب) یکی از مراتب ثلاثهء یقین (علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین) است. (یادداشت مرحوم دهخدا). کیفیت و ماهیت چیزی را به یقین دریافتن، بعدِ دیدن آن به چشم. یقین را سه مرتبه است: یکی علم الیقین، که دانستن امری یا چیزی باشد به کمال تیقن به کیفیت و ماهیت آن که اص بوی شک در آن نباشد. دوم عین الیقین، و آن دیدن چیزی است بچشم خود، مث دیدن آتش از دور، و این به نسبت اولی اقوی است. سوم حق الیقین، و آن داخل شدن است در آن چیز، یا خود آن چیز گردیدن یا در او محو شدن، مث داخل شدن در آتش که از دور دیده میشود و سوخته شدن در آن، و این یقین از یقین دوم نیز اقوی است. و بعضی چنین مثال آورده اند که چنانچه شخصی میداند که خوردن زهر میکشد این علم الیقین است و اگر دید که روبروی او کسی زهر خورد و بمرد این عین الیقین است و اگر خود بخورد و در نزع افتد، این حق الیقین است. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به علم الیقین (ذیل علم) شود : ثم لترونها عین الیقین (قرآن 102/7)؛ سپس هرآینه خواهید دید آن را به مشاهدهء یقین.
دانم یقین که او را در دل گمان نمانْد
کاندر جهان کمالش عین الیقین شده ست.
مسعودسعد.
نور علمت خلق را پیش از اجل
داده در کشف المحن عین الیقین.خاقانی.
در جهان نبود بتر از یار بد
وین مرا عین الیقین گشته ست خود.
مولوی.
حکایت کنند از بزرگان دین
حقیقت شناسان عین الیقین.سعدی.
دلت را دیده ها بردوز تا عین الیقین گردد.
سعدی.
دانم یقین که او را در دل گمان نمانْد
کاندر جهان کمالش عین الیقین شده ست.
مسعودسعد.
نور علمت خلق را پیش از اجل
داده در کشف المحن عین الیقین.خاقانی.
در جهان نبود بتر از یار بد
وین مرا عین الیقین گشته ست خود.
مولوی.
حکایت کنند از بزرگان دین
حقیقت شناسان عین الیقین.سعدی.
دلت را دیده ها بردوز تا عین الیقین گردد.
سعدی.