شگال
[شُ] (اِ) زغال. انگِشت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) :
گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد
گردد از سهم شما دانهء یاقوت شگال.
ازرقی هروی (از جهانگیری).
|| نشخوار یعنی آنچه از علوفه ای که گاو و گوسپند و شتر و جز آن خورده در گلو آرند بخایند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). نشخوار. (از فرهنگ جهانگیری).
گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد
گردد از سهم شما دانهء یاقوت شگال.
ازرقی هروی (از جهانگیری).
|| نشخوار یعنی آنچه از علوفه ای که گاو و گوسپند و شتر و جز آن خورده در گلو آرند بخایند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). نشخوار. (از فرهنگ جهانگیری).