دیرسال
(ص مرکب) سالخورده کهن دیرساله کنایه از معمر و کلان سال دیرینه دور دیرینه بود و دیرینه روز (آنندراج) کهن سال کهنه قدیم : چو روز اسعد از این چرخ دیرسال فرورفت ز چرخ نالهء وا اسعداه زود برآمدخاقانی جهان پادشا چون شود دیرسال پرستنده را زو بگیرد ملالنظامی بفرمود آن آتش دیرسال بکشتند و کردند یکسر زگالنظامی - از دیرسال؛ از سالها پیش از سالهای گذشته و دور از سالهای بسیار : بدو گفت موبد که از پورزال سخن هست بسیار از دیرسالفردوسی - پردهء دیرسال؛ کنایه از آسمان (برهان) : ز نیرنگ این پردهء دیرسال خیالی شدم چون نبازم خیالنظامی - دیر سالها؛ سالهای بسیار روزگارها : و آن حال تاریخی است چنانکه دیر سالها مدروس نگردد (تاریخ بیهقی ص 72 (||) اِ مرکب) (پردهء)، نام پرده ای است از پرده های موسیقی (یادداشت مؤلف) (برهان) : مغنی درین پردهء دیرسال نوایی برانگیز و با او بنالنظامی.