جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پرچین: (تعداد کل: 2)
پرچین
[پَ] (اِ مرکب) دیوارگونه ای که از ترکه یا نَی و برگ و عَلَف بر گرد باغ و مزرعه کنند. خار و شاخ درخت که بر سر دیوارهای باغ نهند حراست آنرا. چوبهای سرتیز و خاری که بر سر دیوارها نصب کنند. حصاری باشد که از خار و خلاشه و...
پرچین
[پُ] (ص مرکب) پرشکن. پرشکنج. پرآژنگ. پرنورد. پرژنگ. پرماز. (منوچهری). پرکیس. پرانجوغ. پرانجوخ. پرکوس. پرپیچ. پرپیچ و تاب. پیر شده. صاحب چین بسیار :
روی ترکان هست نازیبا و گست
زرد و پرچین چون ترنج آبخست.فرقدی.
سوی حجرهء خویش رفت آرزوی
ز مهمان بیگانه پرچین بروی.فردوسی.
ببینی بروهای پرچین من
فدای تو دارم جهان بین من.فردوسی.
همه...
روی ترکان هست نازیبا و گست
زرد و پرچین چون ترنج آبخست.فرقدی.
سوی حجرهء خویش رفت آرزوی
ز مهمان بیگانه پرچین بروی.فردوسی.
ببینی بروهای پرچین من
فدای تو دارم جهان بین من.فردوسی.
همه...