جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مهد: (تعداد کل: 7)
مهد
[مَ] (ع مص) گستردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). گستردن فراشی را و پای گذاشتن بر آن. (از اقرب الموارد). گسترانیدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). مَهَدَ الفراشَ مهداً؛ گسترد فراش را و پای گذاشت روی آن. (ناظم الاطباء). تمهید. || ورزیدن و کار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)....
مهد
[مَ] (ع اِ) گاهواره. (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث) (منتهی الارب) (آنندراج). منجک. (مهذب الاسماء). هر موضعی که برای طفل مهیا سازند. (غیاث اللغات) :
در مسجدند و ساخته چون مهد کودکان
هم آب خانه در وی و هم جای خوابشان.
خاقانی.
دایهء من عقل و زقه شرع و مهد انصاف بود
آخشیجان امهات و علویان...
در مسجدند و ساخته چون مهد کودکان
هم آب خانه در وی و هم جای خوابشان.
خاقانی.
دایهء من عقل و زقه شرع و مهد انصاف بود
آخشیجان امهات و علویان...
مهد
[مَ] (اِ) به لغت شام نام بیخی است که آن را به فارسی چوبک اشنان خوانند و عرب راحه الاسد گوید. (برهان) (آنندراج).
مهد
[مِ هَدد] (ع ص) پرحرف. پرگو. بسیارسخن. (ناظم الاطباء). مرد بسیارسخن. (منتهی الارب).
مهد
[مُ] (ع اِ) زمین بلند. || زمین پست و هموار و نرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ج، امهاد، مهده. || جِ مهاد. (ناظم الاطباء). رجوع به مهاد شود.
مهد
[مُ] (اِ) عسلج. سلعی. کف الاسد. عرطنیثا. (یادداشت مؤلف). و رجوع به عرطنیثا شود.
مهد
[مُ هُ] (ع اِ) جِ مهاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)