جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه منتصب: (تعداد کل: 2)
منتصب
[مُ تَ صِ] (ع ص) برپای خاسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برپای شونده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- غبار منتصب؛ گرد برخاسته و بلندشده. (از اقرب الموارد).
|| راست. قایم. افراخته :
در خم دور فلک تا عدل باشد کوژپشت
عافیت را کی تواند بود قامت منتصب.
انوری (دیوان چ...
- غبار منتصب؛ گرد برخاسته و بلندشده. (از اقرب الموارد).
|| راست. قایم. افراخته :
در خم دور فلک تا عدل باشد کوژپشت
عافیت را کی تواند بود قامت منتصب.
انوری (دیوان چ...
منتصب
[مُ تَ صَ] (ع ص) دیگ بر بار. دیگ نصب شده :
بئس المطاعم حین الذل یکسبها
القدر منتصب و القدر مخفوض.
سعدی (گلستان).
بئس المطاعم حین الذل یکسبها
القدر منتصب و القدر مخفوض.
سعدی (گلستان).