جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مقعر: (تعداد کل: 2)
مقعر
[مُ قَعْ عَ] (ع ص) قدح مقعر؛ کاسهء مغاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قعب مقعر؛ کاسهء گود. (از اقرب الموارد). || جای عمیق و جای مغاک. (غیاث) (آنندراج). مغاک دار و عمیق و عمق دار. (ناظم الاطباء). گود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
زمین کوه باشد چو آیند پیدا
چو اندر...
زمین کوه باشد چو آیند پیدا
چو اندر...
مقعر
[مُ قَعْ عِ] (ع ص) رجل مقعر؛ مردی که از بن حلق خود سخن می گوید. || فلان مقعر؛ فلان به عمق امور می رسد. (از اقرب الموارد).