جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مصطنع: (تعداد کل: 4)
مصطنع
[مُ طَ نِ] (ع ص) گیرندهء احسان و انعام. || آنکه عطا می کند و احسان می نماید. (ناظم الاطباء). نکویی کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج). محسن : هیچ مردم پاکیزه اصل حق نعمت مصطنع و منعم خویش را فراموش نکند. (تاریخ بیهقی). || دعوت صنعت ساختن کننده. (منتهی الارب)....
مصطنع
[مُ طَ نَ] (ع ص) پرورده. (یادداشت مؤلف). نواخت یافته. نواخته شده. || برگزیده. گزین شده.
- مصطنع گردیدن (گشتن)؛ اختیار شدن. گزین گردیدن. گزیده شدن :
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی.خاقانی.
|| مولی(1). ج، مصطنعین. (یادداشت مؤلف).
(1) - در معنی بنده، و ممکن است...
- مصطنع گردیدن (گشتن)؛ اختیار شدن. گزین گردیدن. گزیده شدن :
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی.خاقانی.
|| مولی(1). ج، مصطنعین. (یادداشت مؤلف).
(1) - در معنی بنده، و ممکن است...
مصطنع
[مُ طَ نِ] (ع ص) گیرندهء احسان و انعام. || آنکه عطا می کند و احسان می نماید. (ناظم الاطباء). نکویی کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج). محسن : هیچ مردم پاکیزه اصل حق نعمت مصطنع و منعم خویش را فراموش نکند. (تاریخ بیهقی). || دعوت صنعت ساختن کننده. (منتهی الارب)....
مصطنع
[مُ طَ نَ] (ع ص) پرورده. (یادداشت مؤلف). نواخت یافته. نواخته شده. || برگزیده. گزین شده.
- مصطنع گردیدن (گشتن)؛ اختیار شدن. گزین گردیدن. گزیده شدن :
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی.خاقانی.
|| مولی(1). ج، مصطنعین. (یادداشت مؤلف).
(1) - در معنی بنده، و ممکن است...
- مصطنع گردیدن (گشتن)؛ اختیار شدن. گزین گردیدن. گزیده شدن :
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی.خاقانی.
|| مولی(1). ج، مصطنعین. (یادداشت مؤلف).
(1) - در معنی بنده، و ممکن است...