جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه لابد: (تعداد کل: 4)

لابد

[بُدد] (ع ق مرکب) (از: «لا» + «بُد») به معنی چاره نیست. علاج نیست. (زمخشری). لامحاله. ناچار. (حاشیهء لغت نامهء اسدی نخجوانی). لاعلاج. بی چاره. هر آینه. (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی). لاجرم. ضرورهً. بالضروره. ناگزیر :
زمانه حامل هجر است و لابد
نهد یک روز بار خویش حامل.منوچهری.
گفت چون چاره نیست لابدّ...

لابد

[بُ] (ع اِ) کلیدی که بدان ساز را کوک کنند. (فرهنگ نفیسی). مأخذ این دعوی را نیافتیم.

لابد

[بِ] (ع اِ) شیر بیشه. اسد. (منتهی الارب).

لابد

[بِ[(ع ص) مالٌ لابد؛ مال بسیار. (منتهی الارب).
نوروزتان فرخنده باد

نوبهار است در آن کوش که خوش دل باشی

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.