جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه فوق: (تعداد کل: 4)
فوق
[فَ] (ع ق، اِ) زبر. (منتهی الارب) (ترجمان علامهء جرجانی). بالا. بر. زبر. روی. مقابل زیر. مقابل تحت. برتر. بالاتر. (یادداشت مؤلف). و در اصل ظرف مکان است. (اقرب الموارد) :
بل حارسی است بام و در کعبه را مسیح
زآن است فوق طارم پیروزه منظرش.
خاقانی.
نور او در عسر و یسر و...
بل حارسی است بام و در کعبه را مسیح
زآن است فوق طارم پیروزه منظرش.
خاقانی.
نور او در عسر و یسر و...
فوق
(ع اِ) زبر نره. (منتهی الارب). || راه نخستین. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || (ص) مرد درازبالا و مضطرب خلقت. || (اِ) سوفار تیر. (منتهی الارب). شکاف سر تیر که در وتر قرار گیرد. (از اقرب الموارد). || گونه ای از سخن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || شرم زن....
فوق
[فَ وَ] (ع اِمص) کجی و شکستگی است در سوفار تیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
فوق
[فُ وَ] (ع اِ) جِ فوق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).