جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عرعر: (تعداد کل: 4)
عرعر
[عَ عَ] (اِ صوت) بانگ خر. صدای الاغ. (فرهنگ فارسی معین). بانگ درازگوش. آواز خر. (فرهنگ لغات عامیانه). اسم صوت خر. حکایت صوت خر. نقل صوت خر. نهیق. غان غان. || در فارسی به معنی مطلق آواز نیز هست. (آنندراج) :
صوفی است خر و مرید صوفی خرخر
نبود عجب ار خری...
صوفی است خر و مرید صوفی خرخر
نبود عجب ار خری...
عرعر
[عَ عَ] (ع اِ) درخت سرو کوهی است. گویند میان آن درخت و نخل خرما عداوت است و یک جا نرویند. (برهان قاطع). درخت سرو پیوسته سبز، فارسی است. (منتهی الارب). درختی است از قسم سرو، و این در اصل فارسی است. (آنندراج). درختی است که قسمی از سرو باشد...
عرعر
[عَ عَ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). نام جایگاهی است در شعر اخطل. و گویند آن کوهی است. و گمان میرود که یک وادی باشد و برخی گفته اند که آن موضعی است از نعمان در بلاد هذیل. (از معجم البلدان).