جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عر: (تعداد کل: 4)
عر
[عُرر] گر. عَرّ. عرّه. با فتح اول جرب است و بضم اول قروحی است در اعناق ابل و فصلان. (از منتهی الارب) (آنندراج). قرحه هایی در گردن شتر. || جرب. (از اقرب الموارد). گری و جرب. (ناظم الاطباء). || بیماریی است که از آن پشم گوسپند و شتر برافتد. (منتهی...
عر
[عُرر] (ع مص) گشن ناک گردیدن. (منتهی الارب). عَرّ.
عر
[عَرر] (ع اِ) جرب. || عیب. || شر. || آنکه زود از شیر گرفته شود. (از اقرب الموارد). کودکی که زود از شیر باز داشته شود یا عام است. (ناظم الاطباء). || کرکس. (مهذب الاسماء). || نهیق خر. بانگ خر. رجوع به عرعر و عروعر شود.