جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شوق: (تعداد کل: 4)
شوق
(ع ص، اِ) جِ اَشْوَق. (منتهی الارب). عشاق. (اقرب الموارد). عاشقان. (منتهی الارب). مشتاقان. رجوع به اشوق شود.
شوق
[شَ] (ع اِمص) آزمندی نفس و میل خاطر. ج، اشواق. (منتهی الارب). آرزومندی. (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء). آرزومندی. بویه. (از یادداشت مؤلف). خواست. غرض. (از منتهی الارب). نیاز. (فرهنگ اسدی). رغبت و اشتیاق و منتهای آرزوی نفس و میل خاطر. (ناظم الاطباء). خواهانی. صاحب آنندراج گوید: آتش طبع، آتش دست،...
شوق
[شَ] (ع مص) بستن طناب را به میخ و استوار کردن و آویختن: شاق الطنب الی الوتد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بستن طناب را به میخ و محکم کردن آن را (از باب نصر). (ناظم الاطباء). || برپای کردن مَشک را به دیوار: شاق القربه. (منتهی الارب) (از اقرب...
شوق
[شَ وَ] (اِ) صورتی است از شَبَه، شَوه. سبج. جزع. حجرالبحیره. (یادداشت مؤلف).
- مِثلِ شَبَه یا مِثلِ شَوَق؛ در تداول زنان، سخت سیاه و شفاف (در موی). (از یادداشت مؤلف).
رجوع به شَبَه و شَوه و سبج شود.
- مِثلِ شَبَه یا مِثلِ شَوَق؛ در تداول زنان، سخت سیاه و شفاف (در موی). (از یادداشت مؤلف).
رجوع به شَبَه و شَوه و سبج شود.